علاقه بیضایی به اسطوره، حاصل پژوهشی عمیق و نظری است. او پیش از آنکه بهعنوان فیلمساز شناخته شود، محققی جدی در حوزه نمایشهای آیینی و اساطیر ایرانی بود. مطالعه متون پهلوی، ترجمههای صادق هدایت و آثار پژوهشگرانی چون پورداود، مسیر فکری او را شکل داد و باعث شد اسطوره را بهعنوان بخشی از فرهنگ و روان جمعی جامعه درک کند.
در بسیاری از آثار بیضایی، از «آرش» و «اژدهاک» تا «سیاوشخوانی» و «شب هزار و یکم»، اسطورههای ملی حضوری پررنگ دارند. او گاه به بازگویی اسطورههای کهن میپردازد و گاه با نگاهی خلاقانه، خوانشی تازه یا حتی اسطورهای نو میآفریند. در این آثار، اسطوره ابزاری برای طرح مسائل اجتماعی، نقد قدرت و پرسش از مسئولیت انسان است.
نمایشنامه «آرش» نمونهای شاخص از این رویکرد است. بیضایی با بازسازی اسطوره آرش، قهرمان را از جایگاه اسطورهای دوردست به انسانی نزدیک و زمینی بدل میکند. او قهرمانپروری افراطی را نقد میکند و بهجای ستایش بیچونوچرا، بر شناخت، انتخاب و شرایط انسانی تأکید میگذارد. از نگاه بیضایی، هیچکس قهرمان زاده نمیشود؛ این موقعیتها و تصمیمها هستند که انسان را به قهرمان یا ضدقهرمان تبدیل میکنند.
در مجموع، کار اصلی بیضایی کشف پیوند میان مفاهیم کهن و مسائل امروز است. او اسطوره را از مقام روایت مقدس فرو میآورد و به عرصه آگاهی، کنش و مسئولیت انسانی میکشاند. به همین دلیل، آثارش با وجود ریشه داشتن در لایههای عمیق فرهنگ ایرانی، همچنان معاصر و زندهاند و با انسان امروز سخن میگویند.