یک آزادیخواه تا آخرین لحظه در صحنه مبارزه باقی میماند هر چند مثل آلنده تیرباران شود یا مصدق سالها در زندان قصر یا حصر در باغ احمدآباد مستوفی از آزادی محروم شود.
کاش بشار اسد مانند آلنده پرچم سوریه را کفن خود میکرد و در صحنه میماند و از خاک سوریه و مردم آن در برابر شورشیان و عقبه آنها که ارتش سوریه را نابود کردند دفاع میکرد.
کاش او قبل از به جوش آمدن خون مردم با عقلانیت و تدبیر مشکلات کشور را حل میکرد و مردم مظلوم خود را که از او داد خواهی میکردند در زندانهای مخوف حبس نمیکرد.
کاش اسد بر کمک خارجیان مثل روسیه و ایران امید نمیبست و اتکال خود را بر آرای مردم خود قرار میداد و مجلس مردمی از نمایندگان واقعی مردم تشکیل میداد تا در حل مشکلات کشورش او را یاری میکردند. کاش او میدانست که دیکتاتورها هیچ گاه پایدار نیستند و هیچ گاه از تاریخ درس نمیگیرند چون قدرت تحلیل واقعیتها را ندارند، نمونهاش هیتلر است که یک جانبه بر طبل توخالی شعارهای خود میکوبید و سرانجام به زیر کشیده شد. کاش از همسر انگلیسی خود عاقبت دیکتاتورهای انگلیس و کشتارهای بی رحمانه آنها را در افریقا میپرسید و کتاب «دوزخیان زمین» نوشته فرانتس فانون را حداقل برای یک بار مطالعه میکرد و عبرت میگرفت و در سوریه میماند و به روسیه فرار نمیکرد. کاش اسد از سال 2011 که جنبش مردمی در سوریه آغاز شد، مسیر خود را از مردم جدا نمیکرد و با گفتمان با سران معارضین، اعتراض آنها را جدی میگرفت و شیعه علوی و اهل سنت را در مقابل هم قرار نمیداد. کاش او در نشست سران عرب برای جلب توجه و کمک آنها رأی به مالکیت اعراب بر سه جزیره ایرانی نمیداد تا ایران به او بی اعتماد شود. کاش وی در سیاست خارجی خود تجدید نظر میکرد و دعوت ترکیه را برای مذاکره پیرامون حل مشکلات کردهای حاشیه نشین مرز دو کشور میپذیرفت. هزاران «کاش» دیگر برای بشار اسد و امثال بچه دیکتاتورهای مثل او که ناز پروردهاند میتوان گفت که در هنگام قدرت به آن توجه ندارند. در روایت در احوالات پیامبر (ص) نقل شده که ایشان هیچ گاه «ایکاش» نگفت چون همواره با تدبیر و عقلانیت و آرای مردمی تصمیم میگرفت. به قول ادبیان:
چرا عاقل کند کاری که باز آردپشیمانی!