«جان بالبی» روانشناس و روانپزشک انگلیسی درباره پدیده سوگ میگوید: «بسیاری از بیماریهای روانپزشکی تجلی ماتمزدگی (روانتنی) است.» نتایج مطالعات نشان میدهد افراد از تجربه سوگ در اولین سال فقدان بیشتر از افسردگی رنج میبرند.
آگاهی
خانوادهها درگذشته به دلیل زندگی خانوادهها با یکدیگر و پیوند همسایهها، حمایت عاطفی از فرد سوگوار بیشتر بود، اما امروزه افراد برای مراقبت از خود، نیاز به کمک گرفتن از نظام سلامت و رواندرمانی دارند. آگاهی بخشی در سوگ از مداخلاتی است که نهادهای تأثیرگذار در جامعه باید عهدهدار باشند. در اکثر کشورها مراکز خدمات مددکاری برای کودکان داغدیده در جهت کاهش مشکلات اقتصادی و روانی فعالیت میکنند. خوشبختانه در سالهای اخیر با فعالیت مراکز خیریه، رسیدگی به نیازهای جسمی و روحی افراد تحت پوشش خیرین قرارگرفته است.
مدیریت فکر
پرسش این است که افکار چگونه به وجود میآیند؟ فکرها چیزی نیستند جز ردیف کردن لغتهایی که در ذهن فرد است. فرد بهصورت آگاه یا ناآگاه آنها را در ذهن مرور میکند. بلافاصله پس از مرور افکار، احساسات بر فرد غلبه کرده و فرد احساساتی میشود. روانشناسان توصیه میکنند برای به دست آوردن آرامش در سوگواری میتوان با تمیز دادن افکار و احساسات بهصورت نه اجتنابی و نه فرار از احساسات، بلکه بهصورت واقعگرایانه با آنها مواجه شد. تلاش برای توقف افکار آزاردهنده میتواند، مهارتی مؤثر در زمان هجوم احساسات ویرانگر باشد که فرد را از ادامه زندگی عادی، ناتوان کرده است. تنها خود فرد است که با توانمندی و کسب مهارت سوگ میتواند از احساسات مخرب سوگ رهایی یابد.
راهکار
وقتی تفکر، هیجان و احساس فرد بهجای زندگی سالم بهصورت افراطی برای مرگ و سوگ هزینه میشود، میتوان از این راهکارها استفاده کرد: برای مثال آگاهانه حواس خود را به پدیده دیگری متوجه کرد، ورزش و پیادهروی کمک شایانی به مدیریت استرس میکند، همچنین دنبال کردن هنر موردعلاقه و تماشای فیلم و صحبت کردن با اطرافیان یا دوستان برای گذر از سوگ مفید است.
یک روانشناس به نام «یول و همکارانش» راهکارهای زیر را برای گذر از سوگ ارائه دادند:
1- بهمنظور بهبود شرایط عاطفی، نوشتن احساسات میتواند از شدت فشار بکاهد. نوشتن میتواند خطاب به عزیز ازدسترفته باشد، فرد داغدیده با نوشتن احساسات عمیق خود و چگونگی کنار آمدنش با فقدان و سپس دفن کردن آن نوشته در نزدیکی آرامگاه عزیز ازدسترفته، میتواند آرام تر شود.
2- نوشتن درباره درس و عبرتی که فرد از تجربه سوگ گرفته، میتواند مفید و سازنده باشد.
3- فرد داغدیده میتواند تصور کند ده سال از تجربه سوگ گذشته است و مهمترین تجربه آن رویداد را چه میداند؟ سازماندهی بهتر اوضاع زندگی پس از سوگ را ممکن میکند.
رسیدگی به فرد سوگوار باید زودهنگام اتفاق بیفتد. حساسیتزدایی با مرور خاطرات روزهای آخری که متوفی در کنار بازمانده بوده، میتواند برای پذیرش سوگ کمککننده باشد.
مطالعات نشان میدهند، کمتر از نیمی از زنان که شوهرشان فوتشده است، در پایان سال اول فقدان، دوباره به زندگی عادی بازمیگردند. یک روانشناس اجتماعی به نام «شاختر» میگوید: «اکثر داغدیدگان تاحدی ثبات پیداکرده و با هویت جدید برای زندگیشان جهتیابی میکنند.» مطالعات روانشناس «پارکس» نشان میدهد: «گاهی ممکن است زمان داغدیدگی 3 تا 4 سال طول بکشد.»
پایان سوگ
نحوه واکنش افراد به تسلیتهای محاورهای نشانگر جایگاه حمایت اجتماعی در سوگ است. یکی از نشانههای سوگ تکمیلشده هنگامی رخ میدهد که فرد بتواند بدون تظاهرات جسمانی از قبیل گریه یا احساس درد یا گرفتگی سینه به متوفی فکر کند. سوگواری هرگز خاتمه نمییابد بلکه باگذشت زمان تظاهرات آن کمتر میشود.
بازتوانی پس از سوگ
«فروید»، روانشناس برجسته اتریشی میگوید: «افراد برای آنچه از دست میدهند راهی پیدا میکنند. آنها میدانند سوگ فقدان در آنها فروکش خواهد کرد، درعینحال میدانند فقدان تسلیت ناپذیر است و هرگز جایگزینی ندارد، مهم نیست چه چیزی شکاف را پر خواهد کرد چون جای شکاف یا فقدان، پرنمی شود. تجربه مجدد از لذتهای زندگی و انطباق با نقشهای تازه، نقطهی پایانی ماتمزدگی ست.»
توصیه
روانشناسان توصیه میکنند درصورتیکه حالت احساسی فرد پس از گذشت چهارفصل یا یک سال از مرگ متوفی همچنان نامناسب باقیمانده باشد و واکنشهای مبالغهآمیز سوگ منجر به احساس درماندگی و دلبستگی عاجز کننده او به متوفی و رفتارهای ناسازگارانه میشود و فرد تصمیمی برای ادامه زندگی عادی نداشته باشد، اگر بازمانده بهجای برونریزی مناسب هیجانات اقدام به کنارهگیری و سوگ عارضه دار نماید و به چرخهی سلسله وار احساس گناه درباره متوفی پایان ندهد، دریافت کمک از روانشناس و روانپزشک برای فرد بازمانده ضروری است.