ایرانیان پاک نهاد برای بزرگداشت مردگان ونکوداشت زندگان وآمدگان، با طبیعت درهم آمیخته وراز ماندگاری را پاسداشت آب، خاک، باد و آتش میدانستند. به یاد رفتگان و به نام نوزادان درخت میکاشتند تا درختان ببالند وسایه گستر شوند وخستگان راه در سایه سارشان بیاسایند وآرام یابند وپویایی وزیبایی طبیعت یاد آور نامها ونشانها باشد. این رسم نیکو که وانهاده شد وزیست ما وطبیعت به جای هماهنگی وسازگاری به بهره وری بیشتر آدمی وبهره کشی بی مرز وحساب از طبیعت رسید آسمانی تیره ودشتی خشکید ه وآبی آلوده وهوایی زهر آگین سهم ما شد. خردمندی وراستی به توهم ودروغ آلوده وبرای توجیه نادرستیها هزاران بهانه تراشیده شد.
آتشی که گرما بخش ودگرگون کننده زندگی بشر بود درقالب بمب وموشک مرگ آفرین شد و ما از معنا تهی شدیم و از طبیعت جدا ماندیم. اگر نیک بیاندیشیم، هرگامی که برای بازسازی طبیعت برداشته شود گامی در راستای بهبود زندگی است وهدیه به طبیعت، هدیه به زندگی است و چه نیکوست که درهدیه به طبیعت دست ودل باز باشیم.. فهم ایرانی که بودن را درقاب شکوهمند. پندار وگرفتار وکردار نیک به جهان ارائه میکرد چنان از رمق ورونق افتاد وچیرگی وفرزانگیش را ازدست داد که گوشی برای شنیدن وچشمی برای دیدنش نماند. آموزههای مبنی برخردورزی ایرانی که گویا در نسک جاودان خردگرد آمده بود از دست شد وتنها اندکی به یادگار ماند وآن اندک نیز به معنا بسیار است. گسست فرهنگی که به بیگانگی ما ازگذشته خویش منجر شده است پیامدهای ویرانگر خودرا برجای گذاشته واسباب آسیبهای فراوان شده است.
درک درست از گذشته تاریخی وبه کار بستن ایدههای روشن ورفتار خردورزانه دستمایه بزرگی است که ایران را با داشتن پیشینه کهن فرهنگی به جایگاه شایسته خود خواهد رسانید.