لوگو
1404 جمعه 19 ارديبهشت
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • سخن‌گاه
  • اقتصاد
  • شهروند
  • بین الملل
  • فرهنگ و هنر
  • سلامت
  • علم و فناوری
  • ورزش
  • خواندنی‌ها
  • آرشیو روزنامه
1403/07/10 - شماره 2359
نسخه چاپی

در یادبود فریدون تنکابنی

سیدحسن امین - حقوقدان و پژوهشگر
فریدون تنکابنی نویسنده طنزنویس و منتقد در ۸۷ سالگی در خانه سالمندان در آلمان در گذشت. او در دهه پنجاه همسایه ما در خیابان بهار تهرانپارس بود و حدود یازده، دوازده سال از من بزرگتر بود.
هنگامی که دانشجو بودم، او معلم و نویسنده مشهوری بود که آثارش در محافل ادبی دست به دست می‌شد.
 «یادداشت‌های شهر شلوغ» او‌ تازه چاپ‌ شده بود.‌ کتاب کوچک دیگری هم با عنوان پول نوشته بود و هر دو را خودش به من هدیه داد. گاهی به خانه شأن می‌رفتم و گاهی در خیابان یا  در مغازه‌ها یا در سلمانی محل به صحبت با مردم می‌دیدمش. اندیشه‌ها و‌باورهای چپ گرایانه اش در من تأثیر نداشت، اما نثر او در ادبیات داستانی مرا تحت تأثیر قرار داده بود. من در زندگینامه خودنوشتی که در ۱۳۵۳ در مجله باغ صائب  نوشتم، تصریح کرده‌ام که در ادبیات داستانی از راهنمایی‌های فریدون تنکابنی برخوردار  شده‌ام.
 بعضاً در عید قربان برای او نذری می‌بردم.‌ پدرخانمش در همان نزدیکی‌های منزل ما نبش خیابان فرهنگ تهرانپارس، یک‌مغازه کوچک‌ کتابفروشی و لوازم التحریرفروشی به نام شازده کوچولو داشت.‌ خودش و خانواده‌اش همه‌شان لهجه غلیظ رشتی داشتند.  در آن زمان دیری نپایید که فریدون تنکابنی به دلیل طنز و طعنه‌هایش به رژیم شاهنشاهی به زندان افتاد. بعد از آزادی از زندان با بقیه چپ‌گرایان در فعالیت‌های ضد رژیم همکاری داشت.  وی به آذین را گرامی می‌داشت. در برگزاری شب‌های شعر گوته در ۱۳۵۶ با سعید سلطانپور همراه بود. بعد از انقلاب، در کیهان یادداشت می‌نوشت. در کانون نویسندگان فعال شد، اما به دلیل ابستراکسیون، اخراج شد.
در ۱۳۶۳ از ایران فرار کرد و در  آلمان پناهنده شد. رشته ارتباط ما قطع شده بود، اما دورا دور خبرهایش را دنبال می‌کردم. عنایت فانی در بی بی سی با او مصاحبه کرد. او همچنان بر عقاید چپ‌خود‌ استوار و وفادار مانده بود.  در این مدت، فریدون تنکابنی خودش بود و عوض نشده بود. نام او در تاریخ ادبیات متعهد ایران، ماندگار خواهد بود. یادش گرامی.

مردِ سنگ و زغال و آهن بود
موسی عصمتی - شاعر روشندل

پدرم را خدا بیامرزد/ مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سال‌های دراز عمرش را/ کارگر بود اهل معدن بود
از میان زغال‌ها در کوه/ عصرها روسفید بر می‌گشت
سربلند از نبرد با صخره/ او که خود قله‌ای فروتن بود
پا به پای زغال ها می‌سوخت/ سرخ می شد، دوباره کُک می‌شد
کوره‌ای بود شعله‌ور در خود/ کوره‌ای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد/ از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکی دوتا که نبود!/ دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوه های پابرجا/ از درون مخوف تونل‌ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد/ پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته/ از سرازیر ریل خارج شد
بی خبر رفت او که چندی بود/ در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران/ مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد/ کارگر بود، اهل معدن بود

 

Facebook Twitter Linkedin Whatsapp Pinterest Email

دیدگاه شما

دیدگاه شما پس از بررسی منتشر خواهد شد. نظراتی که حاوی توهین یا الفاظ نامناسب باشند، حذف می‌شوند.

تیتر خبرهای این صفحه

  • انتشار «جامعه‌شناسی فضا: مادیت، ساختارهای اجتماعی و کنش»
  • انتشار ویراست جدید «گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی»
  • پایمردی در نوشتن
  • موفقیت سینمای کودک در انیمیشن‌
  • مستندی درباره جنگ جهانی دوم در اسکار
  • در یادبود فریدون تنکابنی
لوگو
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • همکاری با ما
  • تعرفه آگهی
  • نمایندگی‌ها
  • شناسنامه
  • مرامنامه
  • آرشیو
  • RSS

1401© :: کلیه حقوق قانونی این سایت متعلق به روزنامه ستاره صبح بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلا مانع است.