به گزارش ستاره صبح مسیر حرفهای او با مستندهایی آغاز شد که به جنوب ایران، مردم و آیینها نگاه میکردند؛ آثاری چون «نخل» و «اربعین» که نشانههای علاقهاش به مردمنگاری را آشکار میکردند. نخستین فیلم بلندش «آرامش در حضور دیگران» روایتی تلخ و برنده از فروپاشی درون خانواده و جامعه روشنفکری بود؛ فیلمی که با اقتباس از غلامحسین ساعدی ساخته شد و سالها با ممیزی و توقیف دست و پنجه نرم کرد. شهرت فراگیر او اما با «داییجان ناپلئون» رقم خورد؛ اقتباسی درخشان از رمان ایرج پزشکزاد که با کارگردانی دقیق، بازیهای ماندگار و نگاه طنز-تلخش، تصویری از مناسبات خانوادگی و سوءظنهای تاریخی ایرانیان ساخت.
در دهه ۶۰، تقوایی با «ناخدا خورشید» نشان داد چگونه میتوان ادبیات جهان را به جغرافیای بومی ترجمه کرد؛ او داستان «داشتن و نداشتن» همینگوی را به آبهای خلیج فارس آورد و با خلق فضایی ملتهب و شخصیتپردازی شجاعانه، یکی از مهمترین فیلمهای پس از انقلاب را ساخت. این فیلم در لوکارنو مورد تقدیر قرار گرفت و بسیاری آن را یکی از بهترین اقتباسهای ادبی تاریخ سینمای ایران دانستهاند؛ اپیزود «کشتی یونانی» در «قصههای کیش» و فیلم «ای ایران» نیز هر یک گوشهای از نسبت پیچیده او با وطن و مردم را بازتاب دادند. «ای ایران» و سالها بعد «کاغذ بیخط» نیز نگاه انتقادیاش به جامعه و خانواده را ادامه دادند. او استاد هدایت اجرا، معماری میزانسن و استفاده از لهجه و زبان بهعنوان عنصر دراماتیک بود؛ هنرمندی که به قول بسیاری «واژه را مادر تصویر» میدانست و از ادبیات انرژی میگرفت.
تقوایی در سالهای پس از انقلاب کمتر فیلم ساخت. پروژههایی مانند «زنگی و رومی» و «چای تلخ» نیمهتمام ماندند، سریال «کوچک جنگلی» با مشکلات پخش روبهرو شد و روند تولید برایش دشوارتر گردید. خودش درباره چرایی کمکاریاش جملهای گفت که به یکی از نقلقولهای مهم او بدل شد: «تا وقتی که سانسور اینگونه عمل میکند، کار نمیکنم، فیلمی نمیسازم و کتابی چاپ نمیکنم.» این نگاه، بهای سنگینی داشت؛ اما به اصالت زیست هنریاش وفادار ماند. در گفتوگویی دیگر نیز یادآور شد که هنرمند نمیتواند خود را از ماجراهای سیاسی جامعه کنار بکشد.
سالهای پایانی برای این فیلمساز، با انزوا و دشواری گذشت. او خانهنشین شد و کمتر به محافل عمومی رفت. حواشی و مشکلات پیرامون زندگی شخصیاش، از جمله پرونده قضائی همسرش مرضیه وفامهر در دهه نود، بر رنجهای او افزود. با این همه، هر بار نامی از تقوایی میآمد، شاگردان، همکاران و دوستداران سینما از خاطرههای مشترک و از «دستخط» دقیق او در کارگردانی سخن میگفتند؛ از آن وسواس شیرین در انتخاب کلمه، ریتم و نور؛ از جغرافیایی که در فیلمهایش شخصیت داشت و لهجههایی که به موسیقی گفتوگو جان میداد.
میراث تقوایی فقط در فیلمهایش خلاصه نمیشود؛ او در تربیت نسل تازه فیلمسازان، در تشویق به مطالعه ادبیات و در پاسداشت فرهنگ جنوب، ردّی ماندگار برجای گذاشت. اگر «داییجان ناپلئون» روایت نوستالژی و سوءظنهای تاریخی ما بود و «ناخدا خورشید» تصویر شرافت و مقاومت در برابر تنگناها، «کاغذ بیخط» هشدار اجتماعیاش درباره شکافِ خانه و خیابان بود؛ روایتی از دوچهرگی و فاصله میان نقشهای روزمره و حقیقت پنهان در درون آدمها.
تقوایی سینمای ایران را غنیتر و زبان تصویر را دقیقتر کرد. ناصر تقوایی گنجینه سینمای ایران بود؛ گنجینهای از روایت، از شیفتگی به ادبیات و از شجاعت در برابر سازوکارهای محدودکننده. نبودنش ضایعهای برای هنر ایران است، اما آثارش همچون فانوس دریایی بر ساحل حافظه ما میدرخشند؛ راه را نشان میدهند و یادمان میآورند که سینما، وقتی با حقیقت و صلابت پیوند میخورد، عمرش از عمر ما درازتر است. نامش بر پیشانی تاریخ سینمای ایران جاودانه خواهد ماند، همیشه.