مهمتر اینکه طرح برنامه و مدلی برای کاهش دغدغه مردم دیده نمیشود، اما اگر حاکمیت پاسخ نمیدهد آیا کنشگران و تحول خواهان باید دست روی دست بگذارند و نظارهگر درد و آلام مردم گرفتار باشند یا پا به میدان بگذارند و راهکار ارائه دهند؟
اقتصاد چند دهه است در گرو سیاستهای نسنجیده و پرهزینه مثل فعالیتهای هستهای، حضور در خاورمیانه و جاهای دیگر و سرشاخ شدن با غرب و اسرائیل قرار گرفته است. عقل حسابگر و عقل سیاسی این کارها را عامل پریشانی جامعه و رشد فقر و فلاکت میداند.
*عباس عراقچی برای کاهش سطح تنش و جلوگیری از فعال شدن مکانیسم ماشه به دوحه رفت و با مسئول سیاست خارجی اروپا دیدار و گفتوگو کرد. وزیر خارجه در دوحه با گروه حماس مذاکره کرد و اعلام کرد از این گروه و آرمان فلسطین حمایت میکند. عراقچی آیا توجه دارد که اتحادیه اروپا گروه حماس را تروریستی میداند یا خیر؟ آیااین ملاقات به توافق کمک میکند یا این که اروپاییها میگویند ایران قصد دارد همچنان رویه قبلی را ادامه دهد. بهتر بود این ملاقات همزمان با ملاقاتی که با مسئول سیاست خارجی اروپا شکل گرفته است، صورت نمیگرفت.
*بحران جنگ دوباره آنقدر جدی است که به خاطر حفظ ایران و مردم آن، لازم است شجاعت و جسارت توأمان صورت گیرد و برای عبور از مخاصمه با آمریکا توافق و سازش شود.
*مقامات دریافتهاند که اروپا فرمانبردار آمریکا است و اعلام کردهاند ایران مشکلش را با آمریکا حل کند و غنیسازی صفر را بپذیرد و دست از حمایت از گروههای محور مقاومت بکشد.
*مقامات چین و روسیه در دولت روحانی به آنها گوشزد کرده بودند اگر ایران مشکلش را با آمریکا حل نکند ما نمیتوانیم برایش کاری انجام بدهیم.
*اگر قرار است با اروپا توافق شود ایران باید در جنگ اوکراین اعلام بیطرفی کند و از گروههایی که اروپا و امریکا آنها را تروریستی میشناسد فاصله بگیرد.
*ایران به روسیه پهپاد فروخته و مسکو هم آن را در جنگ علیه اوکراین استفاده کرده است.
*عراقچی پیش از جنگ تور سفر منطقهای برگزار کرد اما نتیجه نگرفت چون جنگ و پس از آن این کشورها حاضر نشدند حتی یک گلوله به سمت اسرائیل کنند. حالا هم پیش بینی میشود که دیپلماسی با اروپا و آژانس و همزمان حمایت از گروههای محور مقاومت و مرک بر امریکا و نابودی اسرائیل نتیجه نخواهد داد. وقتی اوضاع وخیم است مناقشه عربی را به خود عربها واگذار کنید و آنچه در منطقه قرار است هزینه شود در داخل برای رفاه مردم هزینه شود.
پس از تشکیل اسرائیل در سال ۱۹۴۸ چینش پان عربیسم که رهبر و نماد آن عبدالناصر بود اوج گرفت. جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در ۱۹۶۷ و جنگ رمضان در سال ۱۹۷۳ این جنبش را به حاشیه برد به گونهای که امروز مسئله فلسطین اولویت کشورهای عربی و دولتهای آنها نیست. مهمتر اینکه پس از مصالحه مصر و عرفات که موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناختند، امارات، بحرین، مراکش، سودان و کشورهای دیگری مثل ترکیه با اسرائیل رابطه سیاسی برقرار کردند.
*اکنون وضع بدتر از گذشته شده و گروههایی مثل حماس، جهاد اسلامی، حزب الله و حشد شعبی اگر تا دیروز برای ایران بازدارنده بودند امروز به دلیل ضربهای که از اسرائیل خوردهاند قادر به دفاع از خود نیستند تا چه رسد به بازدارندگی برای ایران.
* اسرائیل و غرب همانطور که پان عربیسم را از پا درآوردند میتوانند در آینده هر جریانی را که قصد نابودی اسرائیل را داشته باشند ناکام بگذارند.
این نوشتار را با یک بیت از سعدی، شاعر خردگرا به پایان میبرم:
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی...
یا چشم نمیبیند یا راه نمییابد...