کتاب «فلسفه ادبیات» قسمت دیگری از مجموعه مبانی فلسفه هنر است که برای ارائه مجموعهای جامع اما انعطافپذیر از متون مختصر ادبی طراحی شده است که به سؤالات کلی و اساسی در مورد هنر ادبی میپردازد. «پیتر لامارک»، سردبیر سابق مجله زیباییشناسی بریتانیا با تألیف دو کتاب در این زمینه و بیان دیدگاههای داستانی بهعنوان متخصص در فلسفه ادبیات شناخته میشود. لامارک مروری تاریخی بر موضوعات فرعی مختلف در فلسفه ادبیات و همچنین مفاهیمی تحلیلی و تکمیلی برای هر فصل را ارائه میدهد.
رویکرد فلسفی-تحلیلی به ادبیات
رویکردهای فلسفی-تحلیلی به ادبیات در میان برخی از منتقدان ادبی و زیباییشناسانِ دیگر سنتهای فلسفی شهرت خوبی ندارد. این امر عمدتاً ناشی از فیلسوفان تحلیلی زبان و متافیزیک است که اغلب به گشتوگذار در ادبیات داستانی صرفاً بهمنظور نشان دادن نظریات خود در مورد زبان و واقعیت پرداختهاند - برای مثال علاقه «برتراند راسل» به «هملت» بهعنوان گروهی از جملات نادرست.
خوشبختانه رویکرد گروه دیگری از فیلسوفان تحلیلی به ادبیات بهعنوان یک هنر در نظر گرفته میشود که یکی از آنها پیتر لامارک است. لامارک در طول دههها خود را در مطالعه موضوعات محوری در فلسفه ادبیات غرق کرده است و اغراق نیست اگر بگوییم او شاید برجستهترین محقق معاصر در این زمینه باشد.
هفت فصل کتاب «فلسفه ادبیات»
فلسفه ادبیات به هفت فصل تقسیم میشود که حوزههای جاهطلبانهای ازجمله هنر، ادبیات، نویسنده، عمل، داستان، حقیقت و ارزش را پوشش میدهد. پرسش اصلی که کتاب سعی میکند به آن پاسخ دهد این است که اگر ادبیات را بهصورت هنر تلقی کنیم، ازنظر فلسفی ادبیات را چه کنیم؟ در این کتاب مقدمهای بر فلسفه ادبیات، ماهیت ادبیات، تحلیل مفهومی ادبیات، گسترده نظریههای تاریخی ادبیات و زیباییشناسی ادبی بررسی میشود. همچنین لامارک بینشهای عمیقی را درباره مشکلات زیربنای تعاریف اخیر هنر و تمام تعاریف اصلی ادبیات از حروف زیبا گرفته تا نظریههای گفتار-کنار ارائه میکند و راه را برای توضیح نهادی خود هموار میکند.
زبان ادبی در برابر زبان عامیانه
لامارک استدلال میکند که ادبیات یک مفهوم غرضآمیز و برخلاف داستان، یک مفهوم ارزیابیکننده است. او میگوید که نظریههای گفتار-کنش ادبیات، آثار را از زمینههای منشأ خود حذف میکنند، درحالیکه نظریههای بیان که او آنها را قابلقبول میداند، بر منشأ آثار و رویه اجتماعی داستانسرایی تمرکز میکنند. باوجوداین، لامارک با تأکید بر قصد ادبی نویسنده - که هدفش تولید اثر ادبی است - بهعنوان عامل قطعی ادبیات، شاید در کماهمیت جلوه دادن ویژگیهای زبان ادبی، بیشازحد پیش میرود. آنگونه که او میبیند، ابزارهای شعری مانند نحو متراکم و غیرعادی، ریتم، تشبیه، استعاره و امثال آن در داستانهای ادبی معمول و ضروری نیستند. به گفته او، زبانی که در آثار ادبی به کار میرود، اساساً با زبانی که در گفتمان معمولی به کار میرود، تفاوتی ندارد و از هر گفتار دیگری متراکمتر از معنا نیست.
او استدلال میکند که یافتن کثرت گسترده معنا در همهجا در استفاده از زبان آسان است. اگرچه تا حد زیادی با لامارک موافقم، اما فکر میکنم که تعریف نیتگرایانه او، برای مثال، نقش پیشنهاد و دلالت در ادبیات را دستکم میگیرد. بعلاوه، آثار ادبی از نمادهایی استفاده میکنند که بهندرت در مکالمات معمولی رخ میدهند - استدلالی که لامارک خودش در هنگام استدلال علیه مدلهای بیانی تفسیر ادبی از آن استفاده کرده است. علاوه بر این، اگر کاربرد ادبی مانند گفتمان عادی بود، ترجمه متون ادبی دشوارتر از کتابهای آشپزی تلقی نمیشد.
ویژگیهای اساسی عمل ادبی
مرکز کتاب شاید فصل چهارم باشد. درست جایی که لامارک به دنبال ویژگیهای اساسی عمل ادبی است. در اینجا «تصور تحلیلی» او از نهاد، نه بر روابط اجتماعی واقعی بین گروههای مردم، بلکه بر «اصول و قراردادهای حاکم بر نقشهای اجتماعی» تمرکز دارد. همانطور که لامارک میبیند، آثار ادبی «اشیاء نهادی» هستند که وجود آنها «به مجموعهای از قراردادها در مورد چگونگی خلق، قدردانی و ارزیابی آنها بستگی دارد»، یعنی به نگرشها، انتظارات و پاسخهایی که در نویسندگان و خوانندگان یافت میشود.
کارکردهای مختلف ادبیات
لامارک در پاسخ به این استدلال تاریخی که مدعی است «ادبیات» به معنای چیزهای متفاوت در دورههای مختلف است، معتقد است که اگرچه واژه ادبیات در طول زمان تکامل یافته است، اما امروزه مفهوم ادبیاتی که توسط روایت نهادی تسخیر شده و «شعر» نامیده میشود را نیز در برمیگیرد. باوجوداین، لامارک علاوه بر کارکرد زیباییشناختی، در مورد اینکه آیا کارکردهای مختلف اجتماعی ادبیات (و سلسلهمراتب آنها) از یک دوره و فرهنگ به دوره دیگر تغییر میکند یا خیر، بحث نمیکند. برای مثال، بعد اخلاقی و اجتماعی تراژدی یونان باستان یا رمان رئالیستی فرانسوی را در نظر بگیرید. مطمئناً کارکرد سیاسی-اجتماعی ادبیات در آن جوامع با امروز متفاوت بود.
تعامل بین فلسفه ادبیات و نقد ادبی
در مجموع، کتاب لامارک یک مطالعه جامع است که به طرز قابلتحسینی نسبت به هنر ادبی حساس است. بحثهای او درباره نقشهای ادبی نویسندگان و ماهیت انواع شخصیتهای داستانی، درک ظریفی را نشان میدهد. لامارک تا حد زیادی بر تفسیرهای انتقادی ادبی تکیه میکند که به درمان محتوا کمک میکند. تحلیلهای فلسفی او و تعامل روشنکننده بین فلسفه ادبیات و نقد ادبی نهتنها برای فیلسوفان، بلکه برای منتقدان ادبی نیز اهمیت دارد. فراتر از این، لامارک این استعداد را دارد که نظریههای پیچیده و ظریف فلسفی را به شیوهای شفاف و قابلفهم بررسی کند و نوشتههای او شیوا و درعینحال آرام است.
ناگفته نماند که کتاب «فلسفه ادبیات» علاوه بر معرفی مباحث محوری در فلسفه ادبیات، بررسی تاریخی گستردهای نیز در مورد موضوعات ارائه میدهد که آن را برای تدریس بسیار مفید میکند. فلسفه ادبیات اثری است که تزهای قوی را پیش میبرد و همزمان به دیدگاههای مخالف نیز احترام میگذارد. خواه خواننده با نتایج اصلی کار موافق باشد یا نه، استدلالهای شفاف لامارک تغذیهای برای مغز است.