مرضیه نگهبان مروی: رمان «شورش تکنفره» میروسلاو کرلژا، که متن اصلی آن اولین بار در سال ۱۹۳۸ منتشر شده، داستان طغیان یک وکیل میانسال علیه ریاکاری و فساد اخلاقی جامعۀ بورژوازی را روایت میکند.
رمان «شورش تکنفره» داستان وکیلی میانسال است که در زاگرب زندگی میکند. او سالها در چارچوب هنجارهای اجتماعی و حرفهای زیسته و بهعنوان عضوی از طبقۀ بورژوازی، از جایگاه اجتماعی و رفاه مادی برخوردار بوده است. اما این زندگی منظم و بهظاهر بینقص، در درون او احساس پوچی و نارضایتی ایجاد کرده است. داستان از زاویهدید اولشخص و از طریق تکگویی درونیِ همین وکیل روایت میشود و او حین این تکگویی، با زبانی تلخ و گاه طنزآمیز، از یکنواختی زندگیاش و سرسپردگی به نظم موجود سخن میگوید.
نقطهعطف داستان در یک مهمانی شبانه بهمناسبت جشن تولد ژنرال دوماچینسکی، یکی از چهرههای برجسته و مورد احترام جامعه، رخ میدهد. ژنرال با افتخار تعریف میکند که بیست سال پیش، در جریان سرکوب یک شورش کارگری، چهار کارگر را به چوب بسته و آنها را با شلیک گلوله از پشت سر، بهقول خودش «مثل سگ»، کشته است. این اعتراف بیرحمانه و لحن خودستایانۀ او، در کنار سکوت تأییدآمیز مهمانان، وکیل را به خشم میآورد.
سبک روایت کرلژا در رمان «شورش تکنفره» ترکیبی از شاعرانگی، طنز گزنده، و تحلیل روانشناختی عمیق است. جملات طولانی و پرجزئیات او فضای ذهنی پیچیدۀ راوی را به تصویر میکشند و حس آشوب و تنش درونی او را منتقل میکنند.
ساختار رمان غیرخطی است و به جای پیروی از یک خط داستانی کلاسیک، از طریق تأملات، خاطرات، و انعکاسهای ذهنی وکیل پیش میرود. این ساختار به نویسنده امکان میدهد تا بهطور همزمان به نقد جامعه، تحلیل شخصیت راوی و بررسی مسائل فلسفی بپردازد. نقلقولی از کتاب، این سبک را بهخوبی نشان میدهد:
«هیچکس مدعی نشد که چیزی دزدیده باشم مثلاً قاشقی نقرهای کش رفته باشم یا گنجهای را غارت کرده باشم. هیچکس ادعا نکرد چیزی را خورده باشم که مال کس دیگری بوده! یا با پا مال کردن دیگری به مقام و منصب بالاتر نان و آبدارتر رسیده باشم. در سرایت حماقت مضحک محلی هرگز کسی نامم را به زشتی نبرد. کمتر کسی هم از بیماری مقاربتی که در اوان جوانی به آن مبتلا شدم خبردار بود. جز این در ابتدای زندگی من چیزی وجود نداشت.»
این نقلقول، با لحن طنزآمیز و خودانتقادی، پوچی زندگی بورژوازی و تنش درونی راوی را به تصویر میکشد.
رمان «شورش تکنفره» در دورهای نوشته شد که کرواسی بخشی از پادشاهی یوگسلاوی بود و با تنشهای اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی شدیدی روبهرو بود. این دوره، بین دو جنگ جهانی، با تضادهای طبقاتی، رشد ناسیونالیسم، و تأثیرات باقیمانده از امپراتوری اتریش - مجارستان مشخص میشد. کرلژا، بهعنوان یک مارکسیست دوآتشه، از این زمینه برای نقد بورژوازی و نظامیگری و فساد اخلاقی در جامعهای که در آن میزیست استفاده کرد. ژنرال دوماچینسکی در رمان «شورش تکنفره» میتواند نمادی از نخبگان نظامی و سیاسی آن جامعه باشد که جنایات خود را تحت پوشش احترام اجتماعی پنهان میکردند.
کرلژا، که بهدلیل عقاید آزادیخواهانه و اعتراضش علیه سانسور و سرکوب در سال ۱۹۳۹ از حزب کمونیست یوگسلاوی اخراج شد، در «شورش تکنفره» این استقلال فکری را در قالب طغیان راوی نشان میدهد. او هرگز به دام ایدئولوژیهای خشک نیفتاد و به نقد همۀ اشکال قدرت، از بورژوازی گرفته تا رژیمهای سیاسی کمونیستی، پرداخت. به همین دلیل بود که رمان «شورش تکنفره» ابتدا که در زاگرب منتشر شد، بهدلیل اینکه کمونیسم استالینی را با فاشیسم یکی میدانست، مورد حملۀ منتقدان اغلب چپگرا قرار گرفت و منتقدان ملیگراتر بودند که آن را ستودند. این رمان همچنین به مسائل جهانیتر، مانند تأثیرات جنگ جهانی اول و ظهور فاشیسم در اروپا، اشاره دارد و بازتابدهندۀ نگرانیهای روشنفکران آن دوره دربارۀ فروپاشی ارزشهای انسانی است.
«شورش تکنفره» یکی از شاهکارهای میروسلاو کرلژا و نمونهای برجسته از ادبیات مدرنیستی در منطقۀ بالکان است. کرلژا، که در زمینههای شعر، رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، و نقد ادبی آثار شاخصی خلق کرده، در این رمان با ترکیب سبکهای شاعرانه و طنزآمیز و با نگاهی فلسفی به بررسی مسائل عمیق انسانی و اجتماعی میپردازد. این اثر نهتنها در کرواسی، بلکه در سراسر اروپا مورد توجه قرار گرفت و امروزه بهعنوان یکی از آثار کلیدی ادبیات قرن بیستم شناخته میشود.
رمان «شورش تکنفره» میروسلاو کرلژا با ترجمۀ مهدی غبرائی در نشر خوب منتشر شده است.