«دن کیشوت» رمانی است که هرچه بیشتر در آن پیش میروید، بر خرد و انسانیت آن افزوده میشود. این اثر در وهله نخست حملهای طنزآمیز به ادبیات رایج زمان خود است؛ یعنی رمانهای نوستالژیک و شوالیهوار درباره سلحشورانی با زرههای درخشان که با هیولاها میجنگند و دوشیزگان را نجات میدهند. دن کیشوت که بر اثر خواندن چنین داستانهایی عقل خود را از دست داده، خود را شوالیهای سرگردان میپندارد و به قصد اصلاح نادرستیها راهی سفر میشود. اسب شکوهمند او در واقع یک مادیان روستایی به نام روسینانته است، خدمتکار وفادارش سانچو پانزا یک کارگر ساده مزرعه و بانوی نجیب او، دولسینیا، تنها دختر یک کشاورز است. او به آسیابهای بادی یورش میبرد چون آنها را غول میپندارد و به گلههای گوسفندان حمله میکند چراکه آنها را به چشم لشکر میبیند. اما این شخصیتها صرفا تیپهای ساده یک نمایش کمدی نیستند. سروانتس (۱۶۱۵ــ۱۵۴۷) پس از خلق آنها اجازه میدهد که با هر درسی که از زندگی میگیرند، در فهم و تجربه عاطفی رشد کنند. خواننده و حتی خود سروانتس، این فرایند بلوغ را تماشا میکنند و حاصل، مجموعهای غنی از شخصیتهایی بسیار انسانی در این اثر است. بهترین ترجمه از این رمان به فارسی ترجمه محمد قاضی است که آن را کمال ترجمه فارسی میدانند.