مورد اصلی اختلاف این است که آیا ایران میتواند به غنیسازی اورانیوم تا سطحی که برای ساخت سلاح هستهای لازم است ادامه دهد یا نه؛ این موضوع از زمان آغاز مذاکرات در دوره دولت اوباما مطرح بوده است. دو طرف حتی درباره میزان غنیسازی انجامشده هم توافق ندارند؛ آمریکا گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی را پذیرفته، اما ایران آن را رد میکند. البته مسائل دیگری هم وجود دارد، از جمله دستیابی ایران به موشکهای بالستیک و حمایت ایران از گروههایی مانند حماس، حوثیها و حزبالله.
در مذاکرات ایران و آمریکا میانجیگر لازم است و عمان به اندازه هر کشور دیگری گزینه مناسبی است. این کشور روابط نسبتاً خوبی با ایالات متحده دارد و در میان کشورهای عربی هم از معدود کشورهایی است که روابط نسبتاً نزدیکی با ایران دارد. میانجیگری ماهرانه میتواند مؤثر باشد، اما مسائل میان دو طرف آنقدر پیچیده و سردرگمکننده است که بعید میدانم هیچ کشوری بتواند شکاف موجود را پر کند، مگر اینکه هر دو طرف در ابتدا درک خود از منافعشان را بازنگری کنند.
مقامات ایرانی در جریان پنج دور مذاکرات بارها رویکرد متناقض مقامهای آمریکایی را مورد انتقاد قرار دادهاند و گفتهاند که طرف آمریکایی در مذاکرات بهگونهای رفتار و صحبت میکند، اما در رسانهها مواضعی متفاوت اتخاذ میکند.
در طول تاریخ، مذاکرات اغلب در فضای خصوصی بسیار متفاوت از آن چیزی بودهاند که در رسانهها گزارش میشود. معمولاً دلیل این تفاوت این است که طرفهای مذاکره کارتهای خود را پنهان نگه میدارند و همین باعث میشود بیرون از مذاکرات، تحلیلها بیشتر مبتنی بر حدس و گمان باشد. اما نکته دوم این است که دولت فعلی آمریکا آمادگی لازم برای مدیریت دیپلماسی پیچیده را ندارد؛ این موضوع نه تنها در پرونده ایران، بلکه در موضوعات غزه و اوکراین نیز مشهود است. برای مثال، حضور فردی مانند استیو ویتکاف در روند دیپلماسی غیرقابل توجیه است، چون بهوضوح توانایی لازم را ندارد. وزیر خارجه، مارکو روبیو هم درگیر چند مسئولیت همزمان در دولت است. از همه مهمتر، رئیسجمهور آمریکا هم فاقد یک دیدگاه راهبردی و ایده منسجم است و بیشتر به دنبال این است که ببیند توافق احتمالی ممکن است چه دستاورد شخصی برایش داشته باشد.
در حال حاضر چشمانداز روشنی برای دستیابی به توافق نمیبینم. دو طرف تقریباً هیچ نقطه مشترکی ندارند، همانطور که در دوران دولت بایدن هم چنین وضعیتی حاکم بود. مقامهای آمریکایی به ادعای ایران مبنی بر نداشتن تمایل به ساخت سلاح هستهای اعتماد ندارند. در مقابل، تصور من این است که ایرانیها بر این باورند که ایالات متحده در طول سالها با آنها با تحقیر رفتار کرده و اکنون انتظار دارند نشانهای از حسن نیت و قابل اعتماد بودن را از سوی واشنگتن ببینند.
با این حال، فکر نمیکنم ترامپ تمایل به درگیر شدن در جنگی با ایران داشته باشد، اما در عین حال تصمیم گرفته است که ایران نباید به توانایی ساخت سلاح هستهای دست یابد.
در ذهنم جملهای از تاریخنگار آمریکایی، والتر لافابر، درباره سال ۱۸۹۸ باقی مانده است: «ویلیام مککینلی نمیخواست وارد جنگ شود، اما خواستار چیزی بود که تنها از طریق جنگ بهدست میآمد.» امیدوارم این جمله در دهه ۲۰۲۰ مصداق پیدا نکند.
نسبت به اینکه عربستان سعودی و ایران بتوانند بر سر اشتراک در تولید سوخت هستهای به توافق برسند بسیار بدبینم؛ چراکه اختلافات عمیق و ریشهداری بین دو کشور وجود دارد. عربستان سعودی منافع خود را در جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای دنبال میکند، اما جزئیات چنین توافقی سالها طول میکشد تا بهطور کامل مشخص و نهایی شود. فکر نمیکنم تاکنون هیچ کشوری چنین سازوکاری برای اشتراک سوخت هستهای را اجرایی کرده باشد، اما در شرایط رقابت شدید میان دو کشور با سابقه تنش، احتمال تحقق چنین توافقی بسیار کم است. بهویژه اینکه هیچیک از طرفین در کوتاهمدت اعتماد لازم به دیگری نخواهند داشت.
از منظر دیپلماتیک، وجود تهدید نظامی پشت مذاکرات میتواند به پیشبرد گفتوگوها کمک کند. وقتی تهدیدی برای استفاده از زور وجود نداشته باشد، چه دلیلی باقی میماند که کشوری پای میز مذاکره بنشیند؟ تحریمهای اقتصادی بهتنهایی معمولاً کافی نیستند. در واقع، ایرانیها توجه دیپلماتیک را به خود جلب کردهاند چون تهدید علیه همسایگان، بهویژه اسرائیل و عربستان در این سالها همواره مطرح بوده است. بدون این تهدید هستهای، احتمالاً آمریکا در سالهای ۲۰۱۴-۲۰۱۵ هم هرگز به دنبال مذاکره نمیرفت. البته دیدگاههای اسرائیل و آمریکا نزدیک است اما کاملاً همسو نیست. احتمال دارد که آمریکا و ایران به توافقی برسند که اسرائیل آن را نپذیرد و در این صورت ممکن است اسرائیل خود دست به اقدام نظامی بزند. اما به نظر میرسد دولت اسرائیل به خوبی میداند که حمله نظامی نمیتواند زیرساختهای هستهای ایران را به طور کامل از بین ببرد.منبع: اصلاحات نیوز