عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانهسرای محبوب ایرانی است. بخشی از گفت و گوی ایبنا با وی را به مناسبت روز شعر و ادب فارسی در ادامه می خوانید:
در ابتدا از هنر شعر فارسی به عنوان هنری کهن که در فرهنگ، خانه و نگاه هر ایرانی، به درازنای یک تاریخ هموار حضور داشته است، بگوئید. هر کشور و ملت، با یک هنر مانوس و موسوم است و ملت ما، بیشترین تنیدگی خود را در میان هنرها با شعر و شاعری دارد. شعر برای ما، به ویژه بستر انتقال علوم دینی و تجربههای ناب عرفان و تصوف بوده است و نگاه هنرمندانه به دین و حماسههای ملی، غالباً در بستر شعر منتقل شده است. به طور کلی، در فرهنگ عمومی جامعه ما استفاده از شعر و ادبیات شاعرانه در سخنان پیران قوم تا همین چند دهه گذشته، جزو امور رایج بوده است. مردم ایران و اهل سخن، ذوق شنیدن شعر دارند. از طریق شعر مسائل را میپذیرند و ارتباطی دلی با عالم کلمات و شعر دارند. به همین جهت شعر در کشور ما بسیار مهم تلقی میشود. البته جنبشهای جدید شعر نو و تنازع آن با شعر سنتی و همچنین نقدهایی که بر شعر سنتی و کهنه نوشته شد، باعث شد که کمی شعر ما به حاشیه برود.
همچنین تقویت هنرهای دیداری و بصری چون سینما و … سبب شد عنصر تخیل که عنصر جوهری شعر است، تحت الشعاع قرار بگیرد. جهان تصویرگری شعر، برگرفته و متاثر از کلمات است و همین کلمات تحت تاثیر جهان تصویری و رسانههای دیداری نیز قرار گرفتند، تا جایی که در دورهای اعلام شد که شعر به انزوا خواهد رفت. در واقع همانند مواجهای که هنر نقاشی با هنر عکاسی داشت، شعر هم در مواجهه با جهان تصویر و بصری قرار گرفت و طبیعی بود که برای ادامه دادن، باید ذهنیتر و انتزاعیتر میشد. این انتزاعی شدن، لازمه طی کردن پروسه زمانی بود که در آن شعر بتواند خود را احیا کند.
به نظر شما شعر ایرانی در حال گذار از دورهای برای رسیدن به دوره بعد است و یا در حال بازنمایی و تقلید از دورههای پیشین خوداست؟
شعر فارسی در دوره گذار است. شعر امروز ایران هنوز به تثبیت نرسیده است و دارای مشخصههای روشن یک سبک ادبی نیست که بتوانیم نام یک سبک جدید را بر روی آن بگذاریم. شعر امروز ما همان سبکهای ادواری گذشته است که در دورههای مختلف آن را تجربه و از سر گذرانده است.
فضای زیستی به لحاظ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دینی در ادوار مختلف همواره باعث شده است اتمسفری خاص و فضایی متفاوت در ایران شکل بگیرد، به نظر شما با توجه به اینکه شعر اصولاً با خیالانگیزی و تصویر پیوند دارد، چگونه توانسته است، در هر دوره موثر از زمانه خود، عیان و سبک قالب خود را احیا کند؟
برخی معتقدند که ادبیات باید متعهد و ملتزم به زندگی اجتماعی مردم باشد و این بیشتر بستگی به روحیه خود شاعر تربیت و فرهنگ و مواضع او دارد و اینکه بخواهد از هنر به عنوان وسیلهای برای انتقال تجربه زیسته و حقیقت زندگی خویش استفاده کند. در مقابل، ما یک شعر جهان چپ و یا مارکسیسم را داریم که در آن تعهد امر مهمی است و نمونههای از آن در آموزههای کمونیست و نقدهای ادبیات روسیه وجود دارد. در کشور ما ادبیات اجتماعی، نقش مهمی در این رویکرد خصوصاً در دوره مشروطه به بعد ایفا کرد. شاعران شعر اجتماعی کسانی هستند که به جای بیان احساسات و عواطف خویش، سعی میکنند در آثارشان به جهان اطراف، مشکلات کشور و زندگی مردم اجتماعی بپردازند، تا به احساس تکلیفی که در مقابل حقیقت دارند پاسخ دهند. در مقابل این مسئله، نظام ممیزی فرهنگی نیز سعی میکند با سیاه نما خواندن این آثار انتشار آنها را محدود کند. شاعران در هر کجای دنیا در هر مرتبه و شغل دائماً در نظام بروکراسی، هنرشان محدود میشود و اگر بخواهند به وضوح شعر اجتماعی و انتقادی کار کنند ممکن است معیشیت آنها و آزاد زیستنشان مورد تهدید واقع شود. اما با این وصف اینها همه اتفاقاتی هستند که باید در جریان شعر اجتماعی رخ دهد، در جریان شعر اجتماعی، شاعر باید بیباکانه به نقد زمانه خود بپردازد.