فائزه صدر، خبرنگار
چرا در بزنگاههای مختلف رفراندوم برگزار نشد؟ ما در دهههای گذشته دو راهیهای بسیاری را رفتیم و برگشتیم، در چالشهای اجتماعی غوطه ور شدیم و تصمیماتی بدون توجه به عرف و نظر کارشناسی گرفته شد، اما عدهای همچنان در برابر پرسش ملی مقاومت کرد.
در مقاطعی چیزی نمانده بود تا به لنز دوربین خیره شوند و به سنت مصباح یزدی بگویند: "در حکومت اسلامی رأی مردم اعتبار شرعی و قانونی ندارد."
در مواردی نیاز بود بر اساس اصل 59 قانون اساسی به آرا عمومی مراجعه شود، اما ظرفیت رفراندوم نادیده گرفته شد و قوانینی برای خوش خدمتی به اقلیت انحصار طلب و به زیان اکثریت مطالبه گر تصویب شد.
دستوراتی که با عرف جامعه ارتباطی برقرار نمیکردند در بهارستان متورم شدند. فریاد مردم از دست نمایندگان نئو انقلابی و تصمیماتی که نسبتی با شعارها و وعدههای آنها و خواستههای عموم مردم نداشتند، به آسمان رفت. حاکمیت در نیمه دوم ۱۴۰۱ اعتراض جامعه را دید، ولی باز هم به رأی اکثریت رجوع نشد.
در برجام که برگزیت ایرانیان بود، ده سال اقلیتی، اکثریت را بخاطر تمایلش به توافق با جهان کوبید. اقلیت تندرو به مسئولین وقت برچسب خائن و جاسوس زد. توافقی که حاکمیت پشت آن بود، خیانت نامیده شد، اما باز هم همه پرسی انجام نگرفت.
دولت زیر سایه تشکیل شد، چند نفر با عقایدی آخرالزمانی پشت درهای بسته برای ملتی که زیر تحریم و تورم استخوان میشکستند تصمیم گرفتند، درحالیکه سرنوشت این توافق و هر توافقی باید به رفراندوم گذاشته میشد و اراده مردم تصمیم گیرنده بود.
رفراندوم، قرار و مداری ملی است، که مثل انتخابات روز جمعه، آمارهای قابل تحلیلی را منتشر میکند. امروز می دانیم که در بهترین حالت نزدیک به ۱۶.۵ میلیون ایرانی، اصلاح طلب، میانه رو و اعتدالگرا یا سمپات این گروهها هستند. ۱۳.۵ میلیون نفر در جبهه دست راستیها و در طیف تندروی اصولگرایان تعریف میشوند. اما بیش از ۳۰ میلیون ایرانی ناراضیاند و در این گروه بندیها نیستند.
اکثریتی که رأی نداده، اعتماد و اعتقادی به توانمندی دولت ندارد. حکمرانی را در مقابل خود میبیند و با تصمیماتش همراهی نمیکند. ۲۵ تا ۳۰ میلیون ایرانی نیز فرزندان این سه گروه هستند که در آینده به همین نسبت در آمارهای گروه تندرو، اصلاح طلب و ناراضی تقسیم خواهند شد.
اما آنچه جالب توجه است، زور تندروهاست که اگر چه در اقلیت قرار دارند اما در کارشکنی و سختگیری بر اکثریت پافشاری میکنند. قدرت خواهی، انحصار طلبی و سنگ اندازی در کار دولتهای اصلاح طلب یا اعتدالی امری است که میتوان رگههایی از آن را در سخنان نامزد شکست خورده جست و جو کرد. به همین دلیل وقتی اصلاح طلبان قدرت را به دست میگیرند، کار سختی پیش رو دارند.
از هم اکنون هواداران سعید جلیلی در شبکههای اجتماعی داخلی و خارجی تصویر شادی جواد ظریف بعد از رأی دهی که به اشتباه علامت پیروزی را پشت سر نامزد ریاست جمهوری نشان داد، دست به دست میکنند.
میم هایی از لکنتها، تپقها، فریادها یا گرفتگی صدای ظریف با صداگذاری طنز دست به دست میشود. از نطقهای پر شور و حرارت او تنها بخشی را که فریاد می زند برجسته میکنند و او را کسی معرفی کردهاند که بر سر هموطنانش داد می زند. فتوشاپی از فیش حقوقی برخی از وابستگان افرادی که در ستادهای مسعود پزشکیان کار میکردند منتشر میشود.
غافل از اینکه در چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، حتی مردمان دروترین روستاهای ایران هم با آگاهی رأی دادهاند. مردم در این دوره با شناختی که از عملکرد تندروها در قوه مجریه و مقننه به دست آوردند، با علم به محدودیتهای پیش روی رییس جمهور به نامزد اصلاح طلب رأی دادند.
به عقیده نگارنده، با توجه به تجارب ما از سرنوشت روسای جمهور پیشین، ۴ سال دیگر در چنین روزهایی مسعود پزشکیان یا میر حسین است یا خاتمی، شاید روحانی و شاید اکبر هاشمی رفسنجانی!
کار از نقطه صفر با وجود شاخ و شانه کشیدن تندروها دشوار است. بزرگترین خدمت دوران ریاست جمهوری مسعود پزشکیان میتواند ایجاد تغییر در آمارهایی باشد که صبح روز شنبه 16 تیر 1403 ثبت شدند. او میتواند جمعیت معترض را به هواداران جبهه اصلاحات تبدیل کند.