با توجه به تجربه خود در مقام نمایندگی مجلس سوم، بین مجلس یازدهم، طرح ها و لوایح اش و خواسته های مردم چه نسبتی برقرار می کنید؟
برای پاسخ به این پرسش باید به چهار دهه قبل برگردیم. مردم ایران خواسته هایی داشتند و به جنب و جوش درآمدند و رژیم را تغییر دادند.
در مقدمه قانون اساسی بحث دموکراسی و حاکمیت مردم بر سرنوشتشان آمده است. متاسفانه متن قانون اساسی به نوعی نگاشته شده که بحث حاکمیت مردم بر قانون اساسی قابل تفسیر است. بحث حاکمیت مردم بر سرنوشتشان قابل تفسیر نگاشته شده است.
جایگاه مجلس، در مجالس اول تا ششم تا حدودی حفظ شده بود. حتی من به خاطر دارم که در مجلس سوم می خواستند مجوز چاپ اسکناس را از رهبر فقید بگیرند. مجوز گرفته شد ولی رهبری همان زمان گفتند این کار به دلیل جنگ و مشکلات پیش آمده است یعنی تا این حد احتیاط می کردند. آن مجالس اول تا حد قابل قبولی ارتباط اولیه با مردم را داشت اما به مرور با همین امکان تفسیر در قانون اساسی و با به حاشیه راندن آرا مردم و به طور مشخص با ابزار «نظارت استصوابی» و پر رنگ کردن مراجع تصمیم گیر که خارج از قوانین بودند، نهاد های دموکراتیک را از روح خود تهی کردیم و پوسته ای از این نهاد ها باقی ماند.
از این رو مجلس دوازدهم که انتخابات اش را پشت سر گذاشته و مجلس یازدهم که دوره اش رو به اتمام است مجالسی نیستند که ارتباط ریشه ای با مردم داشته باشند بلکه با اقشاری از مردم در ارتباطند که قشر کوچکی از مردم به شمار می روند و نمی توانند کلیت جامعه یعنی طیف ۵۹ درصدی که مشارکت نکرده اند را نمایندگی کنند.
به همین دلیل می توان گفت مجلس ضعیف است و از چشم مردم افتاده است و ارتباطی ارگانیک با جامعه ندارد. درصد مشارکت اعلام شده به خوبی بیانگر این واقعیت است.
آیا بی توجهی مجلس به موضوعات مهم و حساسی نظیر پرونده چای دبش به دلیل هم سو بودن مجلس با حاکمیت است یا از تعمیق ضعف ذاتی مجلس خبر می دهد؟
تفاسیری که در دهه های گذشته از قانون اساسی شد به تدریج مجلس را از روح دموکراسی و منویات انقلابیون دور کرد.
وقتی حلقه قدرت شکل می گیرد رقابت بین مردم نیست، بلکه رقابت بین صاحبان قدرت برای قدرتمند شدن است. در آن شرایط به خواسته های مردم توجه نمی شود و نگاه به خواسته های کسانی است که قدرت را در دست دارند.
وقتی می بینیم عمده وقت مجلس مصروف طرح های غیر سازنده و غیر مفید شده است، در حقیقت به این دلیل است که مجلس رو به سوی مردم نیست و نگاه به جامعه ندارد بلکه نگاهش به سمت بخشی از قدرت است تا بتواند با آن ها تعامل کند.
مسائلی نظیر چای دبش و ... با فرض اینکه برخی از اصحاب قدرت نیز در این ماجرا ها دخیل باشند دیگر مصیبت است. مجلس که رو به سوی جامعه ندارد بر خلاف منافع صاحبان قدرت حرکتی نخواهد داشت.
در مرحله دوم انتخابات تعداد رای مهم نبود، بلکه این اهمیت داشت که فلان آقا باشد با فلان لیست و از فلان جبهه و... نظارت استصوابی به کشیدن دیوار بین مردم و نمایندگان کمک کرده است.
رد صلاحیت منتخبین را به منتصبین تغییر داده است. رد صلاحیت گسترده مانع از حضور افراد شایسته در انتخابات می شود. افرادی انتخاب نمی شوند که مشکلات جامعه و مردم را حل کنند و این نقص، طبیعت بسته شدن حلقه قدرت است.
چطور می توان مجلس را به تعریع واقعی خود یعنی عصاره فضائل ملت برگرداند؟
تنها راه این است که به اساس انقلاب برگردیم. شعار های اصلی انقلاب استقلال، آزادی و جمهوریت بود.
بخش هایی از قانون اساسی هم که تفسیر بردار است با همه پرسی و رفراندوم اصلاح شود.