تحقیقات جدید نشان میدهند باکتریهای موجود در روده ممکن است عامل اصلی افسردگی باشند و نه اختلالات مغزی! برای دههها، مدل غالب، افسردگی را یک اختلال صرفاً مغزی میدانست که ناشی از عدم تعادل شیمیایی در مغز است. با این حال، تحقیقات اخیر در حال به چالش کشیدن این دیدگاه سنتی هستند و شواهد فزایندهای نشان میدهند که میکروبیوم روده، یعنی تریلیونها باکتری و سایر میکروارگانیسمهایی که در دستگاه گوارش ما زندگی میکنند، نقش بسیار مهمی در سلامت روان، بهویژه در بروز افسردگی ایفا میکند. مدل سنتی افسردگی، که بیش از نیم قرن بر روانپزشکی حاکم بوده است، این بیماری را عمدتاً به عنوان یک اختلال بیوشیمیایی در مغز تعریف میکند. فرضیه «عدم تعادل شیمیایی» که بر پایه سطوح غیرطبیعی انتقالدهندههای عصبی مانند سروتونین، دوپامین و نوراپینفرین استوار بود، نقطه کانونی بسیاری از تحقیقات و درمانها، بهویژه توسعه داروهای ضدافسردگی، شد. بر این اساس، داروهایی مانند مهارکنندههای بازجذب سروتونین (SSRIs) با هدف بازگرداندن تعادل این مواد شیمیایی در مغز تجویز میشدند. با این حال، با گذشت زمان، این مدل با چالشهای فزایندهای روبرو شد. اولاً، بسیاری از بیماران به درمانهای دارویی پاسخ نمیدادند، یا پاسخ آنها ناقص و موقت بود. این واقعیت نشان میداد که عوامل دیگری نیز در بروز افسردگی نقش دارند که صرفاً با تنظیم انتقالدهندههای عصبی قابل حل نیستند. ثانیاً، مطالعات نشان دادند که در بسیاری از موارد افسردگی، هیچ ناهنجاری واضح و پایداری در سطوح انتقالدهندههای عصبی وجود ندارد.
نقش میکروبیوم روده
با پیشرفتهای اخیر در علوم اعصاب و میکروبیولوژی، توجهات به سمت ارتباط پیچیده بین روده و مغز معطوف شده است. میکروبیوم روده، مجموعهای عظیم و متنوع از میکروارگانیسمها، نه تنها در هضم غذا نقش دارد، بلکه به طور فزایندهای به عنوان یک عامل کلیدی در تنظیم سیستم ایمنی، متابولیسم و حتی عملکرد مغز شناخته شده است. تحقیقات جدید نشان میدهند که اختلال در ترکیب و عملکرد میکروبیوم روده میتواند منجر به تغییرات شیمیایی و التهابی شود که مستقیماً بر خلق و خو و رفتار تأثیر میگذارند. این ارتباط دوطرفه که به عنوان «محور روده-مغز» شناخته میشود، شامل مسیرهای متعددی است. یکی از مهمترین این مسیرها، عصب واگ است که به عنوان یک بزرگراه ارتباطی مستقیم بین روده و مغز عمل میکند. باکتریهای روده میتوانند سیگنالهایی را از طریق این عصب به مغز ارسال کنند.
رویکردهای درمانی نوین:
• پریبیوتیکها و پروبیوتیکها: پریبیوتیکها، الیاف غذایی غیرقابل هضمی هستند که به عنوان غذا برای باکتریهای مفید روده عمل میکنند و رشد آنها را تحریک میکنند. پروبیوتیکها، میکروارگانیسمهای زندهای هستند که در صورت مصرف کافی، مزایای سلامتی برای میزبان دارند. مطالعات اولیه نشان دادهاند که مصرف برخی سویههای پروبیوتیکها میتواند علائم افسردگی و اضطراب را در برخی افراد کاهش دهد. این سایکوبیوتیکها به عنوان یک کلاس جدید از درمانهای بالقوه برای اختلالات خلقی در حال بررسی هستند.
• تغییرات رژیم غذایی : رژیم غذایی نقش بسیار مهمی در شکلدهی به ترکیب و عملکرد میکروبیوم روده دارد. رژیمهای غذایی سرشار از فیبر، میوهها، سبزیجات و غذاهای تخمیر شده (مانند ماست، کفیر و کیمچی) میتوانند به تقویت باکتریهای مفید روده کمک کنند. کاهش مصرف غذاهای فرآوری شده، قندهای تصفیه شده و چربیهای ناسالم نیز میتواند به بهبود سلامت میکروبیوم روده و در نتیجه، سلامت روان کمک کند.
• درمانهای ترکیبی: این کشفیات به این معنی نیست که درمانهای سنتی مانند داروهای ضدافسردگی یا رواندرمانی کنار گذاشته شوند. بلکه، این دیدگاه جدید میتواند به توسعه درمانهای ترکیبی منجر شود که همزمان بر مغز و روده تمرکز دارند. ترکیب دارودرمانی با مداخلات مبتنی بر میکروبیوم میتواند اثربخشی درمان را افزایش دهد و به بهبود نتایج بالینی در افراد مبتلا به افسردگی کمک کند.
چالشها و چشمانداز آینده
با وجود نتایج امیدوارکننده، تحقیقات در این زمینه هنوز در مراحل اولیه خود قرار دارند. چالشهای پیش رو شامل شناسایی دقیق سویههای باکتریایی موثر، تعیین دوز و مدت زمان درمان، و درک مکانیسمهای دقیق عمل آنهاست. همچنین، پیچیدگی میکروبیوم روده و تفاوتهای فردی در پاسخ به مداخلات، نیازمند مطالعات دقیقتر و کارآزماییهای بالینی بزرگتر است.
منبع: فرارو