میرجلاالدین کزازی شاهنامه را رشتهای استوار میخواند که ایرانیان را با یکدیگر پیوند میدهد و میگوید: شاهنامه سپاهی شگرف، شگفتیانگیز، بیمانند و ورجاوند را پدید آورد که دشمنان را، کسانی که میخواستند ایران را بپراکنند، بیاشوبند، راند و ناکارآمد کرد. این سپاه، سپاهی بود با هزار هزاران جنگاور، سپاهی از واژگان، هیچ نیرویی نمیتوانست در برابر این سپاه در ایستد و تاب بیاورد.
این شاهنامهشناس و استاد زبان و ادبیات فارسی در گفتوگو با ایسنا، درباره شاهنامه و کارکردی که در انسجام ملی دارد، بیان کرد: شاهنامه، بیگمان برترین، بنیادینترین شاهکار ادبی در پیوند با ایران و ایرانی است. چرا چنین است؟ پاسخ ناگفته روشن است، زیرا در این شاهکار همواره سخن از ایران و ایرانیان رفته است. از همین روی بوده است که شاهنامه از همان آغاز پیدایی، جایی ویژه، بیهمانند، پایدار در دل ایرانیان یافته است. هنوز هم چنین است.
او سپس گفت: چند سالی است که شاهنامه، دیگربار بخشی از زندگی روزانه ایرانیان، بویژه ایرانیان جوان شده است؛ چندسالی است خیزشی در ایران پدید آمده است که این خیزش شاهنامه را به میان مردم ایران بویژه ایرانیان کمسال، نوجوان، جوان برده است. خیزشی که بانوان فرهیخته ایرانی، آموزگاران دبستانها آن را پایه ریختهاند. بارها دیدهام که دانشآموزان دبستان، حتی نونهالانی که به دبستان نرفتهاند با شاهنامه آشنایی جستهاند، بیتهای آن را بر زبان میرانند، برپایه داستانهای شاهنامه نمایشهایی را سامان میدهند. این خیزش در زمانی کوتاه، گسترشی بسیار یافته است، حتی به شهرهای خرد و روستاها راه برده است.
این شاهنامهشناس در ادامه اظهار کرد: این شگفتی بر بنیاد سه پایه رخ داده است؛ یکی آن است که زمینه خیزش «شاهنامه» است با آن مایهها و توانشهایی که شاهنامه در پیشینه، پشتوانه خویش همواره داشته است، هنوز هم دارد. دو دیگر آن است که نونهالان، نوجوانان در کارند. سه دیگر آن است که بنیادگزاران و گسترندگان این خیزش بانوان ایرانی هستند. از دید من یکی از ویژگیهای سرشتین و ساختاری بانوی ایرانی این است که دست به کاری نمیزند مگر اینکه این کار را به فرجام بیاورد. این نمونه، نمونهای است بسیار ارزشمند، بهروز، بیچند و چون از جایگاه و پایگاهی که شاهنامه در فرهنگ ایرانی و در دل ایرانیان داشته است و دارد و از پس نیز خواهد داشت.
کزازی خاطرنشان کرد: بر بنیاد آنچه به گفته آمد، هر زمان ایرانیان نیاز داشتهاند که از گسست، پیوست و از پراکندگیها، گردآمدگی بیافرینند، دست در دامان فراخ شاهنامه زدهاند. شاهنامه از روزگار پیدایی، رشتهای استوار بوده است که ایرانیان را با یکدیگر میپیوسته است. شاهنامه در روزگاری پدید آمد که ایران در آشوب، در گسستگی، افتاده بود. از هر سویی، سرکردهای برمیآمد و میخواست در بخشی از ایران به فرمانرانی برسد. نیروهای شهری، نیروهای سرزمینی از کار بازمانده بودند، بیم آن میرفت که این پراکندگی و گسست، یکپارچگی ایران را زیان و آسیب برساند. به آواز بلند میگویم، بیهیچ درنگ و پروا، آنچه این سرزمین کهن، سرزمین سپند اهورایی را از فروپاشی رهانید، شاهنامه بود.
او تأکید کرد: شاهنامه سپاهی شگرف، شگفتیانگیز، بیمانند، ورجاوند را پدید آورد که دشمنان را، کسانی که میخواستند ایران را بپراکنند، بیاشوبند، راند و ناکارآمد کرد.