«فرامرز توفیقی» فعال کارگری میگوید: متوسط سهم مسکن از درآمد خانوارها، ۵۸ تا ۶۲ درصد است و متاسفانه کارگران برای پوشش این سهم سنگین، مجبور شدهاند از خیلی موارد بزنند؛ تفریحات مدتهاست که کامل حذف شده؛ هزینه برای آموزش و تحصیل به حداقل ممکن رسیده که اثرات آن را به چشم میبینیم؛ مدتیست که کارگران جایی در میان منتخبین برجسته کنکور ندارند؛ دیگر آن روزگار گذشت که فرزندان کارگران در کنکور رتبههای خوب داشتند و دانشگاههای رده اول کشور قبول میشدند.
او کاستن از سهم درمان را یکی دیگر از تبعات هزینههای بالای مسکن دانست و ادامه داد: کارگران به خود- درمانی روی آوردهاند و تنها زمانی به بیمارستان مراجعه میکنند که بیماری وارد فاز وخیم خود شده است. «ارزانخوری» و خرید مواد بیکیفیت غذایی، یکی دیگر از تبعات دردناکِ گرانی مسکن است که نتیجه آن بالا رفتن نرخ بیماریهای متابولیکی و پایین آمدن سن سکتههای قبلی و مغزی و بیماریهای ایمنیست.
توفیقی اضافه میکنند: کارگران همه تلاش خود را میکنند و دست به حذف ضروریات زندگی میزنند تا فقط سرپناه داشته باشند؛ نمود این شرایط، ترافیک ورودیهای کلانشهرها در صبح و بعدازظهر است؛ حومهنشینی و حاشیهنشینی بیداد میکند که باز خود نماد روشنی از محرومیت زیستی طبقهی کارگر است. حق طبیعی و ابتداییِ مردم بر مسکن سالهاست نادیده گرفته شده.
«احمد قاسمی» از جملهی از کارافتادگان بازنشستهی کارگریست که مستاجر است؛ او از درمان آنفولانزا روایت میکند که هزینههای آن، او را بابت پرداخت اجاره خانه این ماه نگران کرده است: «من سه چهار روز است که به آنفولانزا مبتلا شدهام، در نهایت ناچاراً به دکتر مراجعه کردم؛ بابت دارو مبلغ ۵۲۹ هزار تومان و بابت ویزیت و تزریقات مبلع ۲۵۰ هزار تومان پرداختم. نزدیک ۸۰۰ هزار تومان هزینه کردم؛ بنده مستاجرم و کمتر از ۷ میلیون حقوق میگیرم؛ آخر ماه برای اجاره خانه چه باید کرد؟ من با مسافرکشی به سختی زندگی میکنم.»
احمد قاسمی، یکی از صدها هزار نفر است؛ این گروه عظیم زندگیشان در دایره بسته به کار کردن فقط برای اجاره خانه محدود شده است. ۱۰۰ درصد مستاجران در البرز و قم فقیر هستند، ۶۰ درصد خانوادههای سیستان و بلوچستان در زاغههای بدون امکانات به سر میبرند و زندگی اشتراکی در خانههای کوچک ۴۰ متری، تبدیل به یک پدیده رایج شده؛ به راستی امروز فاصلهی ما تا اصل ۳۱ قانون اساسی، یک فاصله نجومی به اندازه اینجا تا مریخ است!