یاکوب ادوارد پولاک، پزشک ناصرالدین شاه و مدرس طبابت دارالفنون، ۱۰ سال از زندگیاش را در ایران سپری کرده و کتاب سفرنامۀ او یکی از منابع مهم در حوزۀ شناخت تاریخ، جغرافیا و جامعهشناسی ایران در قرن نوزدهم است.
دیروز سالروز درگذشت ادوارد پولاک بود. کسی که در دورۀ حیات خود با آموزش فنون طب و نگارش کتابهایی در ایران زمین به توسعه و ارتقای سلامت ایرانیان کمک کرد و پس از مرگ نیز با خاطرات و سفرنامههایش به حفظ جریانِ ادامه دار فرهنگ ایرانی یاری رساند. این نوشته ادای دینی به این نویسنده و پزشک علاقهمند به ایران و ایرانی است.
ادوارد پولاک متولد ۱۸۱۸ میلادی و درگذشت ۱۸۹۱ در وین بود. او از سال ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۰ در ایران زندگی کرد و از سال ۱۸۵۵ طبیب مخصوص شاه بود و به دربار رفت و آمد داشت. بعدها در سال ۱۸۸۲ دوباره به ایران سفر کرد و به تحقیق و مطالعه در منطقۀ اروند پرداخت. آنقدر زبان فارسی را خوب یاد گرفته بود که در وین، این زبان را تدریس میکرد و همچنین هنگام تدریس علوم پزشکی در دارالفنون به شاگردان خود با فارسی فصیح درس میداد. به گزارش ایسنا، در شماره ۳۷۴ روزنامه وقایع اتفاقیه که در سال ۱۲۷۴ه.ق منتشر شده، نوشته شده که پولاک کسی بود که برای اولین بار در تاریخ بذر چغندر قند را به ایران آورده و آن را کشت و برداشت کرده است.
ایران و ایرانیان به روایت پولاک
اما به سراغ سفرنامۀ او برویم که موضوع اصلی این یادداشت است. پولاک کتاب سفرنامه را در دو بخش مجزا به نگارش درآورده است. در بخش اول به سرفصلهایی از جمله مشکلات سرشماری و تعداد ایرانیان، تبار و اصناف مورد اشتغال آنها پرداخته است. همچنین دربارۀ خانهها، شهرها، باغها، غذاها و طرز تهیه آنها در خانوادۀ ایرانی نکات جالبی را بیان میکند. لباسها و ابزارآلات جنگی، زندگی خانوادگی، علوم و فنون، دین و قانون، گرمابهها و گورستانها و رسم و رسومات در نوروز و... از دیگر موضوعاتی هستند که او دربارۀ آنها نوشته است. بخش دوم این کتاب، شامل خاطرات و مشاهدات او از زندگی در دربار ناصرالدین شاه است که به معدود موارد مربوط به کشورداری، اقتصاد، کشاورزی، محصولات کشاورزی، صنعت و تجارت پرداخته است. از آنجایی که او پزشک بوده بخش قابل توجهی از این کتاب را به گیاهان دارویی و پادزهرها اختصاص داده و همچنین در فصلی جدا بیماریها و امراضِ همه گیر در آن زمان در ایران را شرح داده و در پایان کتاب فهرست اعلام و تسمیۀ اعلام جغرافیایی را آورده است. شناخت و دقت او در تفاوتهای اقلیمی و بومی ایران بسیار دقیق و جالب توجه است.
مثلا در جایی مینویسد: «ایرانیان بدان میبالند که کشورشان همه نوع آب و هوایی را در بر میگیرد، از گرم استوایی تا یخبندان شمالی و این مطلب در جملۀ «ایران هفت اقلیم دارد»، بیان می شود. از آنجا که از اطراف با کوههای بلند احاطه شده این امکان به وجود آمده است که بتوان پس از صرف ساعتهای معدودی از سرزمین گرمی که در آن خرما میروید به ارتفاعاتی رسید که در پرتگاههای آن همواره برف جود دارد، یا میتوان به درههایی رفت که فقط پای چادر نشینان در ماههای تابستان ممکن است بدانجا برسد و بس. بیابانها و صحرای ایران به آفریقا میماند و سمتهای کم ارتفاع آن در ساحل خزر از نظر قدرت بارآوری و تنوع نباتات به سرزمین حاصلخیز هندوستان شبیه است. بعضی از درههای دلکش ایران از نظر زیبایی از کشمیر که این همه در وصفش سخن گفتهاند سبق میبرد، در حالی که خوزستان و لار آدمی را به یاد عربستان میاندازد... در ولایات ساحلی خزر دارای اقاقی، بلوط، الش انواع سرو و غیره است آن هم با عظمتی کم نظیر که میتواند چوب لازم را برای کشتیسازیهای بزرگ تامین کند. به همین ترتیب هم ذخایر غیر قابل تخمین زغال و آهن و مس آن در انتظار روزی ماندهاند که استخراج شوند و صنایع عظیمی را پایه گذارند و پشتکار و هنرمندی کارگر ایرانی را به منصه بروز برسانند. یکی از دیپلماتهای فرانسوی با پی بردن به این حقایق حتی ناگزیر از بیان این مطلب شد که اگر روزی صنعت ایران پا بگیرد نه تنها واردات از اروپا به صفر میرسد، بلکه با توجه به نیروی کار ارزان موجود بعید نیست که محصولات ایران در بازارهای اروپا با موفقیت به رقابت با دیگران برخیزد.»