ستاره صبح-
امروز (دوم آذرماه) سالروز تولد دکتر علی شریعتی است. مردی که با سحر کلامش، با اندیشه نابش و با جادوی گفتارش، در ذهن و جان چندین نسل حضوری اثرگذار داشته است، ولی ما امروز نمیخواهیم تنها از شریعتی اسلامشناس یا تئوریسین انقلابی سخن بگوییم، بلکه ما تلاش میکنیم گردوغبار سالیان سپریشده را کنار بزنیم و چهره کاملی از این مرد ببینیم. شریعتی در هیئت منتقد و البته مشوق فرهنگ و هنر. شاید امروز آن زمانی است که باید شریعتی را از نو بشناسیم؛ آن شریعتی که در ما شور زیستن را به جنبش درمیآورد و در این جستوجو با محمدعلی نجفی فیلمساز، معمار و سازنده سریال بهیادماندنی «سربهداران» همکلام میشویم تا برایمان از آن شریعتی بگوید.
نجفی در آغاز گفتوگوی خود گفت: «ما دو تا شریعتی داریم؛ شریعتی اسلامشناس که من درباره این وجه از شخصیت او سخنی نمیگویم چون هم صلاحیتش را ندارم و هم ظلمی است به او و شریعتی دیگری که در حوزه فرهنگ و هنر صاحب اندیشه بود. دکتر شریعتی یکی از کسانی بود که مرا بر آن داشت تا به سمت تئاتر و سینما کشیده شوم، البته که خودم هم علاقهمند بودم و کارهای اینچنینی را در کنار رشته خودم انجام میدادم، ولی دکتر شریعتی بود که به من گفت اصل این است! این کار را دریاب! و اینچنین بود که دوره فوقلیسانس معماری را که ۶ سال زمان میبرد، ۹ ساله تمام کردم!»
پاتوق این دانشجویان مشتاق از رشتههای مختلف، «تالار ۲۵ شهریور» سابق یا همان تماشاخانه «سنگلج» امروز بود. تالاری که در آن بزرگانی چون رکنالدین خسروی، بهرام بیضایی، علی نصیریان، عباس جوانمرد و ... نمایش اجرا میکردند؛ در فضای دانشگاهی هم هنرمندانی چون حمید سمندریان، پری صابری، داریوش فرهنگ، دکتر محمد کوثر، سوسن تسلیمی و ...نمایش اجرا میکردند. دانشجوی کنجکاو و تشنه آن دوران، شریعتی را در دل این برنامهها شناخت و همین شریعتی بود که ایده اصلی نمایش «سربهداران» را داد که بعدها به سریالی ماندگار تبدیل شد. نجفی با به یادآوردن آن روزها میگوید: «اگر دقت کنید متوجه میشوید، بیشتر صحنههای «سربداران» شبیه تئاتر است و همه بازیگران آن مجموعه هم بازیگران تئاتری هستند، از آقای نصیریان تا خانم سوسن تسلیمی و آقای فیروز بهجت محمدی که در آن دوره کمتر شناختهشده بود.»
اما چه شد که شریعتی این گروه از جوانان را اینچنین شیفته کرد که حتی فضای کاری خود را تغییر میدادند و معماری را به نفع سینما و تئاتر به حاشیه میبردند؛ نجفی درباره این موضوع میگوید: «در دوره دانشجویی ما، همه مقولات هنری در انحصار گروههای چپ بود. بهترین ترجمه کتابهای روشنفکرانه و جامعهشناسی متعلق به آنان بود. اصولاً بدنه روشنفکری در انحصار نیروهای چپ بود چراکه مذهبیها اصلاً تئاتر و سینما را قبول نداشتند؛ ولی کار بزرگی که دکتر شریعتی در عرصه فرهنگ و هنر به انجام رساند، این بود که سبب شد بچههای مذهبی مانند ما که انجمن اسلامی داشتیم، باجرئت وارد حوزه فرهنگ و هنر شویم. خوب به یاد دارم روزی در مورد خود من مثالی زد و به هیئتامنای حسینیه گفت این جوان شهامت گناه کردن دارد! شما چنین جسارتی دارید؟! اوج این تفکرات درباره موسیقی بود که اصلاً آن را برنمیتافتند، ولی ما دستگاههای موسیقی جاز را به حسینیه ارشاد بردیم و موسیقی نمایش «سربهداران» را ساختیم. بعد از انقلاب هم کسی از موسیقی سخن نمیگفت و از این حوزه با عنوان سرود و آهنگهای انقلابی نام میبردند، گویی واژه موسیقی مشکل داشت، اما یکی از اتفاقاتی که در سریال «سربهداران» افتاد این بود که در عنوانبندی مجموعه، واژه موسیقی بهکاررفته بود و این خودش اتفاقی بزرگ بود.»
انتظار، مکتب اعتراض است
پرسش این است که چرا ذهن بسیاری از ما از شریعتیِ هنرشناس خالی است؟ چرا اغلب او را بهعنوان دینشناس و تئوریسین انقلاب و منتقد اجتماعی میشناسیم؟ چه شد که آن وجه هنرشناس پوشیده ماند؟ محمدعلی نجفی دراینباره میگوید: «متأسفانه بعد از انقلاب، گروهی، شخصیت شریعتی را سیاسی کردند و عدهای هم درصدد بودند که نمره اسلامشناسی به او بدهند. من کاری به اینها ندارم بلکه از مردی سخن میگویم که در فضای مذهبی و سنتی، مدرنیته را پایهگذاری کرد. درست است که حالا همه بهراحتی از این عبارات سخن میگویند، ولی باید در فضای مذهبی و سنتی آن دوره میبودید و مخاطبانتان هم افراد سنتی بودند تا بتوانید لمس کنید در آن فضا صحبت از مدرنیته یعنی چه. آن زمان جرم من این بود که سریال «سربداران» را با بازیگران تئاتر ساخته بودم. هرچند که مصممتر از این حرفها بودم چون شریعتی به ما یاد داده بود؛ انتظار، مکتب اعتراض است. اینیک جمله ساده نیست و اگر آن را نمیگفت، سربداران این نمیشد.»
شریعتی به امید رسید
بخش بعدی صحبتهای ما درباره امید است؛ همان گمگشتهای که در جستوجویش هستیم و شاید حالا بیش از هر زمان دیگری، مشتاقش باشیم. نجفی که شریعتی را عامل انقلاب در فضای سنتی و مذهبی آن دوره میداند، درباره این مبحث میگوید: «بهزودی شریعتی شناسی نوینی آغاز خواهد شد. نسلی جدید دوباره او را خواهد شناخت؛ او کسی بود که امید داشت. در فضایی که همه روشنفکران درگیر یک یاس فلسفی بودند، ناگهان کسی آمد که از مدرنیته گفت، ولی نه با یأس فلسفی. او میگفت مذهب دریچهای است از دنیایی که باید باشد و نیست و هنر پنجرهای است به این دنیا؛ یعنی مذهب و هنر را کنار هم میگذاشت و باور داشت از هنر میتوان به مذهب رسید.»
برگرفته از ایسنا