ستاره صبح-خبر هولناک بود: یک دانشآموز به دلیل نارضایتیاش از کنکور دست به خودکشی زد! او اکنون تنها نمادی از کشتاری است که سالیانه به بهانه کنکور بر سر نسلی از جوانان هوار میشود! بسیاری دیگر در روزهای پیش یا ناکامیهای روزهای بعد کنکور به همین سرنوشت دچار میشوند! سیاستهای «کنکوری» برآمده از فرضی است که انسانها قابل رتبهبندی هستند! و بهترین مبنای این رتبهبندی چیزی است به نام هوش! باورمندان به این ایده همانهایی هستند که وقتی کیارستمی فوت کرد اظهار کردند مگر رتبهاش در کنکور چند بوده است! به همین وقاحت! این سیاست رتبهبندی انسانها بنیان هر سیاستی است که اجازه میدهد کسی زنده بماند و کسی بمیرد! پیشنیاز همان سیاستی که در جداسازی آموزشی برخی از سایرین بروز مییابد؛ همانجایی که جامعه تبدیل به تافتههای جدابافتهای میشود که برخی برابرتر از دیگران میشوند! صرفنظر از همه استدلالهای اخلاقی و اجتماعی که در رد رتبهبندی و جداسازی انسانها وجود دارد؛ اما این برای باورمندان به ردهبندی انسانها کافی نیست؛ باید برای آنان استدلالی از جنس خودشان آورد! مطالعات علمی متفاوتی نشان میدهند که رتبهبندیهای انسانی بر اساس هر آزمونی دارای اشکال است. برخی از مطالعات عبارتاند از: 1. چیزی به نام هوش عمومی وجود ندارد. تنوع هوش بالاست و بهعنوانمثال کسی که هوش ریاضی بالایی دارد؛ الزاماً دارای هوش جغرافیایی یا هوش موسیقیایی بالایی نیست. به همین استدلال هیچ آزمونی که بتواند یک فرد را برحسب توانمندی عمومی بسنجد وجود ندارد. در حقیقت هر هوشی آزمون تخصصی خود را دارد. 2. هیچ ابزار قابل اتکایی برای سنجش هوش وجود ندارد. حتی برای سنجش یک هوش خاص هم نمیتوان ابزاری داشت تا از آن طریق بتوان بهطور مطمئنی رتبهبندی درستی داشت. 3. هوش امری برساختی است. در بسیاری از مطالعات آنچه در یک فرهنگ مصداق هوش دانسته میشود در فرهنگ دیگری میتواند برخلاف آن تعبیر شود. بهاینترتیب حتی اگر موارد ۱و۲ نیز موردقبول نباشد؛ بازهم آزمونهای کلینگر ناکارآمد است. 4. هوش حل یک مساله با سرعت بیشتر و خلاقیت حل همان مساله از روش دیگری است. آزمونها اگر حتی بتوانند ۳مورد بالا را حل کنند؛ برای سنجش خلاقیت بسیار ناتوانتر هستند. 5. انواع هوش بهمرور زمان کشف میشوند. همه انواع هوش در زمان ما قابلشناسایی نیستند و آینده آبستن فهم جدید از هوشهای دیگر است. و اما استدلال زیر از حوزه جامعهشناسی میآید و تکاندهندهتر از سایر استدلالها: 6. افرادی که آموزش مناسبتر میبینند، تستهای هوش را بهتر میزنند! این یعنی آنکه تستهای هوش، واقعاً تستهای سنجش هوش ذاتی (ژنتیک) نیستند؛ بلکه آنچه را میسنجد میزان یادگیری است و یادگیری بیش از هوش ژنتیکی، از برخورداری از آموزش، وضعیت خانوادگی، برخورداریهای مالی و ... تأثیر میپذیرد. به زبان سادهتر کنکور بیش از هوش تابع سرمایه خانوادگی افراد است! بیش از هر عاملی! این همان چیزی است که برخوردارها را متوهم میکند! کنکور در ایران همچنان برگزار میشود! این تلخترین واقعیت ایران است، تلختر از گران شدن ارز و تحریم! کنکور برگزار میشود تا تهماندههای خلاقیت را به رگبار ببندد، «خدای کشتار» است این کنکور. کنکور تلخ است چون نماد چسبیدن ابلهانهی ما به چیزی است که بلدیم! ما دچار «وابستگی مسیر» شدهایم؛ یعنی حاضر نیستیم مسیر گذشته را تغییر دهیم. کنکور اما یکی از بزرگترین کسبوکارهای ایران است. و ما آماده ورود به دوران جدید نیستیم؛ چراکه حاضر نیستیم در باورهایمان بازاندیشی کنیم. اگر بپذیریم که انسان هوشهای متنوعی دارد و این هوشها الزاماً با همدیگر همبستگی ندارد؛ یعنی پذیرفتهایم که هیچ ابزاری برای رتبهبندی نیست. واقعیت آن است که «هیچ آزمونی آنقدر منصفانه نیست که انسانها را رتبهبندی کند» و برای همین است که به قول اسکات پیج در کتاب «تفاوت» میشود گفت: «پذیرش تنوع است که ما را به وضعیت بهتر میرساند». دیگر دوران هر سیاستی که برپایهی رتبهبندی میان انسانها و گروهها باشد، گذشته است؛ سیاستها باید برپایهی احترام به تنوعها و تفاوتها باشد. میتوانست همین کرونا بهانه ما باشد برای گذار از این حماقتهایمان؛ اما نشد! پذیرش دانشگاهها در دنیای توسعهیافته چگونه است؟ آزمون SAT در آمریکا چه تفاوتهایی دارد؟ آیا آزمونهای استانداردی مانند المپیادهای دانشآموزی یا جوایز معتبری مانند جایزه خوارزمی نمیتوانست ابزارهایی برای پذیرش سهمی بر اساس رزومه باشد؟ حتماً میتوانست؛ اگر ما کمی عاقلتر بودیم. (برگرفته از شبکه توسعه)