قبل از انقلاب، صبحهای جمعه که به کوه میرفتم. نزدیک اذان ظهر در بازگشت از کوه به منزل آن سید بزرگوار در پیچ شمیران کوچه تونیکابن میرفتم و پس از گپ و گفتوگو با ایشان، نماز ظهر و عصر را بهتنهایی به جماعت برگزار میکردم. ایشان همواره توصیه میکرد: کثرالله امثالکم، مثل خودتان را زیاد کنید تا انقلاب رخ دهد، توصیه دوم ایشان به من که در آن زمان، جوانی ۲۲ ساله بودم این بود که کمتر به منزل ایشان بروم چون مأمورین ساواک مراقب بودند. اکثر مواقع اعلامیههای گروههای مبارز را به رؤیت ایشان میرساندم و نظر میخواستم، میفرمودند:
توصیه ما مبارزه با رژیم ظالم است. شکل و نحوه مبارزه به انتخاب خودتان و توانتان! البته میفرمود: اینکه پروردگار عالم در قرآن فرموده: لایکلف الله نفساً الا وسعها، تفسیر صحیح آن این است که هر چه خدا فرموده در توان انسان هست و هیچ تکلیف الهی مالا یطاق نیست که از طاقت انسان خارج باشد.
این مجاهد نستوه که به قول امام زبانی همچون ابوذر برنده داشت، بعد از انقلاب هم در آخرین خطبه نماز جمعه تهران، علیه متحجرین مخالف شوراها فریاد برآورد و فرمود: وجود شوراهای مردمی موجب دوام انقلاب خواهد شد.
روزی در آن ملاقاتها فرمودند: متحجرین او را به وهابیت متهم کردند، به طوریکه اطرافیان نزدیک ازجمله همشیره ایشان هم باور کرده بود و به ایشان گفته بود: برای رؤیت نحوه نمازخواندن شما به مسجد هدایت میآمدم و از پشت پرده خانمها نحوه نمازخواندن شما را رؤیت میکردم که ببینم آیا به سبک شیعیان نماز میخوانید یا به سبک وهابیت!
در دهه ۱۳۳۰ که مارکسیسم فضای دانشگاهها را قبضه کرده بود، بچه مسلمانان از ترس تمسخر کمونیستها جرات خواندن نماز در دانشگاه را نداشتند! این بزرگوار با همکاری مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی بابیان علمی، اسلام را به دانشگاهیان عرضه کردند و تألیفات این سه بزرگوار بهویژه تفسیر پرتوی از قرآن عامل آگاهی دانشگاهیان از اسلام راستین شد و بازگشت بدین در دانشگاه به وقوع پیوست و روشنفکرانی مثل جلال آل احمد با تألیف کتاب «خسی در میقات» و «غربزدگی» به نزد ایشان رفتند و اعلام انزجار از مارکسیست و حمایت از مواضع ایشان کردند.
امروز جای این بزرگان انقلاب در خالی است که با متحجرین نقابدار مبارزه کنند، روحش شاد و راهش مستدام باد.