دلیل کاهش مشارکت در انتخابات های اخیر چیست؟ چرا اکثریتی خاموش از صندوق فاصله میگیرد؟
بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 با شرایط جدید دولت و کشور و بعد با وقایع سال 88 مردم از صندوق رأی فاصله گرفتند. در سال 92 این رابطه با وعدههایی که داده شد تا حدودی ترمیم شد ولی توافق برجام و امید و رشد اقتصادی که ایجاد کرد مردم را به تأثیر صندوق رأی امیدوار کرد.
انتخابات مجلس سال 98، انتخابات ریاست جمهوری 1400، انتخابات مجلس دوازدهم در یازده اسفند 1402 و دور اول انتخابات در 8 تیر بی میلی جامعه به مشارکت را به نمایش گذاشت، گویی ایرانیان امیدی به ایجاد تغییر از طریق صندوق رأی ندارند.
تغییری که بعد از سال 84 و پس از دو دولت محمود احمدی نژاد در جامعه ایجاد شده بود، همچنان به شکل یک دو قطبی پابرجاست.
تغییراتی که نه تنها در ایران بلکه در تمام جهان رخ داده و حضور رسانه های نوپدید و شبکه های اجتماعی موجب شد تا بین بدنه جامعه و اندیشه، آراء و آرمان های حاکمیت فاصله معناداری ایجاد شود.
در برخی دورهها از جمله دولت سیزدهم این فاصله تشدید شده است. ظرف و مظروفی که در ابتدای انقلاب با هم هماهنگ بود دچار چالش شد و مظروف سرریز کرد. زیرا نسلی جوان دنیا را جور دیگری میبیند و خواسته های متفاوتی دارد.
از سویی اخباری از اختلاس، رانت خواری، پارتی بازی و کشمکش در قدرت شنیده میشد و ما شاهد سرخوردگی در بطن جامعه بودیم.
وقایع و اعتراضات نیمه دوم سال 1401 به ما ثابت کرد که فاصلهای معنادار بین مردم و حاکمیت ایجاد شده بعد از این تاریخ سرمایه اجتماعی سقوط آزاد داشت. اما فراموش نکنیم که آغاز این راه از سال های 84 و 88 بود.
چطور میتوان سرمایه اجتماعی را ساخت یا ترمیم کرد؟ دولت آینده برای جذب جامعه و کسب همراهی مردم چه راهی پیش رو دارد؟
سرمایه اجتماعی سه وجه 1. مشارکت 2. اعتماد عمومی 3. شفافیت را دارا است. در بعد اعتماد عمومی به ویژه اعتماد عمومی نهادی یعنی اعتماد مردم به صاحبان قدرت، شاهد کاهش قابل توجهی بودیم. به طوری که در منظر برخی از افراد جامعه هر مدیر و مسئولی در حال سوء استفاده است.
فراموش نکنیم که شعار های بسیاری از مسئولین با سبک زندگی خود و فرزندانشان هم خوانی ندارد. مسئولی که مردم را به ساده زیستی توصیه میکند اما فرزندانش در خارج از کشور درس میخوانند، تجارت میکنند یا برای تفریح و خرید به خارج از کشور میروند؛ موجب کاهش اعتماد عمومی عمودی شدند.
شکل دیگر سرمایه اجتماعی مشارکت است. اعتماد عمومی پایین به طور مستقیم روی بحث مشارکت مردم در اشکال مختلفی تأثیر میگذارد ما دو جور مشارکت داریم. یک مشارکت نهادی داریم و یک مشارکت غیر نهادی. وقتی مردم در انتخابات شرکت میکنند مشارکت نهادی صورت میگیرد.
مشارکت نهادی وقتی از نظر مردم میافتد که نتیجه انتخابات از قبل قابل پیش بینی میشود و ساز و کار به نحوی چیده میشود که مردم حس میکنند دخالتی در انتخابات ندارند و مردم به مشارکت غیر نهادی گرایش پیدا میکنند. مشارکت غیر نهادی عمدتا خود را در تحریم انتخابات نشان میدهد. یعنی مشارکت گروهی از مردم برای انجام ندادن یک مشارکت نهایی. تحریم و نرفتن پای صندوق نوعی مشارکت است ولی این مشارکت مورد پسند حاکمیت نیست. بالا بودن مشارکت غیر نهادی ارکان دولت را به خطر میاندازد و اعتماد به نفس مدیران را میگیرد. از سویی مشارکت غیر نهادی میتواند گسترش پیدا کند، احساس قدرت کند و مثل نیمه دوم 1401 به کف خیابان بیاید. بعد سوم و بحث شفافیت از نگاه حاکمیت با تحریم ارتباط پیدا میکند و استدلال میکنند چون تحریم هستیم نمیتوانیم با شفافیت عمل کنیم زیرا دشمن متوجه میشود و روزنهها را میبندد. اینجاست که میگوییم تحریم به ضرر کشور و مردم است.
اگر بخواهیم سرمایه اجتماعی را افزایش بدهیم علاوه بر بعد اعتماد عمومی در وجه عمودی و افقی و علاوه بر میزان مشارکت نهادی، باید شفافیت را در جامعه نهادینه کنیم.
نقش ایدئولوژیک شدن دولتها را در کاهش مشارکت چگونه میبینید؟ آیا میتوان گفت نگاه ایدئولوژیک در حاکمیت از جذابیت صندوق رأی کاسته است یا خیر؟
در سال های 52 و 53 آقای مجید تهرانیان در سازمان برنامه و بودجه تحقیقی انجام داد. او به دولت پهلوی اعلام کرد رشد سریع اقتصادی و صنعتی و مدرنیزاسیونی که انجام میدهید مردم را ترسانده و مردم به مذهب پناه آوردهاند. این وضعیت میتواند منجر به انقلاب شود. این تحقیق در سال 95 توسط آقای عبدی و دو نفر دیگر تحت عنوان کتابی به اسم صدایی که شنیده نشد به چاپ رسید. مذهبی که مردم به آن پناه بردند به ایدئولوژی تبدیل شد. دین به پناهگاهی تبدیل شد که منجر به انقلاب شد. امروز برعکس آن اتفاق در کشور رخ داده و برخی به ویژه نسل نو در حال فاصله گرفتن از دین ایدئولوژیک شده هستند. طیفهایی به سمت دین فردی و شخصی میروند و بحث سکولاریزاسیون مطرح میشود و عدهای قید دین را میزنند. به عنوان یک جامعهشناس و براساس مشاهدات عینی عرض میکنم آنچه که در کشور رخ میدهد این داستان است. بخشی از تفکرات سنتی و مذهبی فراری شدهاند درحالیکه ما قرنها این تفکرات را در جامعه داشتیم. این وضعیت در بی میلی مردم به مشارکت در تعیین دولتها مشهود است.
وقتی دولتمردان در سال 1403 با ادبیات دهه 60 حرف میزنند و میخواهند از دین ایدئولوژی بسازند و بر اساس آن همه چیز را تعمیم بدهند، گروهی به ویژه نسل جدید پذیرا نخواهد بود و دولت را پس میزند. در هر دو دوره انتخابات شاهد رویگردانی این گروه از مشارکت بودیم.