تجربه بیانگر این است که عملاً گوش به حرفها و هشدارها داده نمیشود، هر برنامه یا سیاستی که اجرا میکنند، کاری به ابعاد اجتماعی آن ندارد. کار ندارند که سیاستها، کنشها و برنامهریزیهای آنها چه تبعات اجتماعی دارد. بخش بزرگی از جامعه راه خودش و حاکمیت هم راه خودش را میرود.
پروژه یکدستسازی
افراد حاضر در اعتراضات، مدتی سبک زندگی خودشان را نشان دادند و امروز دوباره حاکمیت تصمیم گرفته اوضاع را به شرایط قبل از نیمه دوم 1401 برگرداند! اما این امر امکانپذیر نیست. چراکه به لحاظ جامعهشناختی میگوییم یک هنجار یا قاعده زمانی میتواند شایع و محقق شود که از یک پشتوانه قوی وجدان جمعی یا حمایت مردم برخوردار باشد. طی قرنها و سدهها، مردم مبتنی بر هنجارهای خودشان از عرف حمایت میکردند و نیاز به اعمال زور نداشتد. البته حاکمیت در موارد نادر، حضور داشت. «یکدستسازی» پروژهای است که حکومتها تلاش داشتهاند که همه مردم را یک مدل ببینند و دیگر تنوع فرهنگی، ارزشی، هنجاری و سبک زندگی را نبینند. طبیعتاً این پروژه نتیجه نداده است. حکومتها از تاریخ درس نگرفتهاند و دوباره میخواهند آن را تکرار کنند. سال 1401 دیدیم که نمیشود؛ و چقدر دردسر برای حکومت و خسارت به مردم وارد شد. این وضعیت روی شرایط اقتصادی و ثبات کشور در عرصه بینالمللی هم تأثیر گذاشت. پروژه یکدستسازی در حکومت پهلوی اول هم دنبال میشد ولی نشد و دستآخر انقلاب اتفاق افتاد.
ورود به دنیای همزیستی
امروز در خیابانها، کسانی که سبک پوشش متفاوتی دارند مورد اعتراض مذهبیها هم قرار نمیگیرند و یک نوع همزیستی مسالمتآمیز بین آنها ایجادشده است. ما این همزیستی را در بسیاری از کشورهای اسلامی میبینیم. یعنی امروز اساس بر پذیرش ارزشهای متقابل هست و ما وارد دنیایی شدهایم که این تفاوت پذیرفتهشده است.
الآن به تدریج ما داریم وارد دنیایی میشویم که خردهفرهنگهای متفاوت دارند در کنار هم همزیستی مسالمتآمیز پیدا میکنند. یعنی میگوید تو سبک زندگی خودت راداری و من هم سبک زندگی خودم رادارم؛ میتوانیم ضمن احترام به سلیقهها، ارزشها و هنجارهای همدیگر دوستی و معاشرت هم داشته باشیم. ما وارد این دنیا شدهایم. گروههای مختلف مردم به همدیگر احترام میگذارند. نگاه رسمی، دیگر نمیتواند بگوید من فکر و ایدهای دارم و همه باید در آن چهارچوب قرار بگیرند. رفراندوم هم نمیخواهد زیرا مطالعات و بررسیهای اجتماعی که برگزار میشود، نشان میدهد که بیشتر مردم باارزشها و هنجارهایی که میخواهند القاء کنند در تضاد قرارگرفتهاند. وضع عوض شده و دیدگاههای مردم تغییر پیداکرده است. سالهاست در آموزش و پرورش و صداوسیما امکانات و ابزارها با بودجههای هنگفت تلاش کردند که جامعه را به سمت ارزشهای خاص بکشانند. شیوههای نرم نتیجه نگرفتند.
توصیه
بررسیهای اجتماعی نشان میدهد، میزان نظر افراد درباره مداخله دین در سیاست کاهش پیداکرده است. سه ماه قبل هم در مورد «پیمایش ارزشها و نگرشها» اطلاعاتی بیرون آمد. اینها نشان میدهد که سیاست باید عاملیت خودش را تغییر دهد و اجازه بدهد که عقاید متناسب با مبانی اصلی خودش، روی اندیشه و رفتار انسانها تأثیر بگذارد. اولین گام این است که حکومت از تداوم مداخله اجتناب کند؛ بعد خود مردم یا بزرگان جامعه و کسانی که باورهای دینی دارند، میتوانند با شیوههای ترویجی یا تعلیمی اوضاع را به حالت بهتر برگردانند. دخالت، لطمه به دین وارد کرده که آثار منفی آن را مشاهده میکنیم.
برگرفته از جماران