به گزارش خبرنگار جماران، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی که یکی از اعضای فعال نهضت امام خمینی بود، درباره چگونگی اعتمادی که میان گروهشان از جمله شهید مطهری، شهید بهشتی و... با مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی صورت گرفت چنین روایت کرده است:
ما با هم کار کرده بودیم در گذشته. اصولاً این اعتماد بتدریج درست میشود، یک دفعه که به وجود نمیآید. البته پسر امام، خودش یک زمینۀ مناسبی بود برای اینکه زود اعتماد بکنیم. وی در دوران مبارزه با ما کار کرده بود. ما هم برای اطرافیان و فرزندان امام شناخته شده بودیم. آن اعتماد زمینه اش قوی بود. ما با احمدآقا با اینکه کوچکتر از ما بود و توی کارها هم با شجاعت بیشتری وارد میشد اعتماد کاملاً خوبی داشتیم. یعنی سطحش در حدی بود که کارهای بسیار خطرناک را هم حاضر بودیم با هم در میان بگذاریم. و در این فاصلهای که هنوز امام نیامده بودند از پاریس، در اینجا تشکیلاتی تنظیم میشد. فرض کنید مثلاً شورای انقلاب تشکیل شده بود. گروههایی برای اعتصاب، برای اداره راهپیمایی ها، برای رسیدگی به خانواده های شهدا و مصدومین، برای تکثیر و توزیع اعلامیهها و پیام های امام و برای دیگر کارها شکل گرفته بود. گروه های مختلفی بودند که با ما ارتباطاتی که با احمد آقا داشتیم، در اکثر این موارد با امام از طریق ایشان مشورت میشد. مثلاً هیئتی بنا بود به خوزستان برود برای حل مشکل نفت. زیرا کارکنان نفت اعتصاب کرده بودند و صنعت نفت تعطیل شده بود. از طرف دیگر می خواستند نفت صادر نشود و در نتیجه نفت مصرف داخلی هم تأمین نمیشد و پالایش نمی شد برای مصرف مردم. زمستان بود و مردم در زحمت افتادند و خیلی مشکل پیدا شد. هم رژیم در مشکل افتاده بود و هم مردم. امام به این نتیجه رسیدند، با مشورتهایی که با ماها داشتند، البته عمدتاً از طریق احمدآقا و مسافرانی که رفت و آمد میکردند. به این نتیجه رسیدیم که باید ما نفت داخلی را تأمین کنیم، و بنا شد هیئتی که میرود از طرف امام باشد. در ترکیب این هیئت با حاج احمدآقا صحبت کردیم. احمد آقا به من تلفن کردند و گفتند: «نظر امام این است که تو هم توی آن هیئت باشی.» من موافقتم را اعلام کردم، و وقتی که امام حکم تشکیل هیئت را دادند، من هم به عنوان عضو هیئت تعیین شدم و رئیسش مهندس بازرگان بود. این را به عنوان یک نمونه میگویم که کارهایی که در اینجا می شد بلافاصله از طریق تلفن، آنهایی که علنی بود یا آنهایی که سری بود از طریق پیک، ما با هم صحبت میکردیم و کاملاً ایشان از آنجا در جریان تشکیلات ما در اینجا بود. ما هم در جریان مصاحبه های امام و اقدامات آنجا بودیم. گاهی یک مسئلهای پیش میآمد، بنا بود ایشان اعلام نکنند، یک موضوعی را حاج احمدآقا تلفنی از من میپرسیدند یا از دیگری می پرسیدند. به هر حال رابط فعال ما در خدمت امام در پاریس حاج احمدآقا بودند. از وقتی که وارد ایران شدند تا برسد به حکم مهندس بازرگان. چند روزی طول کشید. این چند روز خیلی روزهای پرحادثهای است. هر لحظه ما مسئله داشتیم. همان موقع از طرف بختیار نمایندگانی میآمدند - تیمسار مدنی و عباس امیر انتظام جزو آنها بودند - به مدرسه رفاه برای مذاکره درباره چگونگی انتقال قدرت. آنها به این فکر بودند و درباره چگونگی تثبیت قدرتشان بودند و ما در فکر چگونگی انتقال قدرت. در این مسائل، حاج احمدآقا خیلی فعال بود. خوب، امام یک مقدار زیادی گرفتار تشریفات و رفت وآمد مردم بودند. مرتباً مردم میآمدند و میرفتند. امام هم باید به احساسات مردم جواب میدادند. لحظه به لحظه لازم بود که با امام ارتباط داشته باشیم. آن موقع که باید امام افرادی را معین میکردند برای مسئولیت های مملکتی. آن روزها مشاورۀ ما و حاج احمدآقا خیلی جدی و فعال بود. ما هم نوعاً در مدرسۀ علوی و مدرسۀ رفاه، نزدیک هم بودیم. مقرّ ما مدرسه رفاه بود و امام در مدرسۀ علوی بودند. جایی هم داشتیم که برای مشورت مینشستیم. کارهایی که از دوازدهم تا بیست و دوم بهمن ماه شد واقعاً یک فصل مهمی از تاریخ است. آن موقع عادت نداشتیم که آنها را یادداشت کنیم، زیرا هنوز تحت تأثیر دوران تقیۀ مبارزاتمان بودیم که معمولاً یادداشت نمیکردیم، به خاطر اینکه به دست دشمن نیفتد. خیلی از آنها باید از خاطرهها دربیاید. این هفت - هشت روز خیلی از سرنوشتهای آینده رقم خورد تا رسیدیم به اینکه میخواستیم دولت تعیین کنیم. شورای انقلاب به عنوان یک مجلس کار میکرد و حاج احمدآقا با آنکه عضو شورا نبود، اما مرتب در جلسات میآمد و نظرات امام را میآورد و نظرات ما را برای امام میبرد و همان ارتباط ویژه من و حاج احمدآقا خیلی مؤثر بود برای تعیین افراد در آن موقع.
برشی از کتاب گنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی؛ ص 26-28