دولت میتوانست بدون آنکه در تنگنای کسری بودجه مزمن باشد، با بودجه سالانه حدود ۲۵۰ میلیارد دلار، خدمات عمومی را با کیفیت ممتاز ارائه کند، کارشناسانی با توان را به استخدام درآورد، سالانه بیش از ۶۰ میلیارد دلار در زیرساختها سرمایهگذاری کند. آموزش و بهداشت را با کیفیتی قابل قبول در اقصا نقاط کشور عرضه کند. حملونقل عمومی را توسعه دهد بهگونهای که جابهجایی بار و مسافر با قیمتهای واقعی انرژی به راحتی انجام شود. دولت میتوانست منابع کافی را برای حفاظت از ظرفیتهای زیست محیطی مانند دریاچه ارومیه از یک طرف و میراث فرهنگی و تاریخی از طرف دیگر، اختصاص دهد. به این فهرست رؤیایی میتوان تصورات ذهنی را به حرکت درآورد. اما پرسش این است چه شده که اینگونه نیستیم؟
اندوه فقر
وقتی چشمهایم را باز میکنم و به اطرافم مینگرم، سیل غمها به قلبم هجوم میآورد. آخر چطور ممکن است کشوری تا این اندازه ثروتمند، اینگونه فقیر باشد؟ آیا باورکردنی است که کشوری با رتبه دوم گاز و رتبه چهارم در نفت، نهتنها در تأمین انرژی جهانی جایگاهی نداشته باشد بلکه حتی در تأمین انرژی مورد نیاز خود نیز دچار استیصال باشد؟ چطور میتوان پذیرفت که برای کشوری با این حجم عظیم از منابع، دولتی با کسری بودجه مزمن و رو به افزایش، ارائهدهنده خدماتی با کیفیت نازل باشد؟ تعدادی از کشورهای جهان که فاقد منابع طبیعی خدادادی بودهاند چگونه توانستهاند تورم پایدار زیر ۵ درصد و نرخ بیکاری زیر ۵ درصد و رشدهای اقتصادی بیش از ۵ درصد داشته باشند؟
مناقشه بر سر رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی
چرا ما هنوز درگیر بحثهای تمامنشدنی از قبیل اینکه عدالت اجتماعی بهتر است یا رشد اقتصادی-حال آنکه ما خود به هیچیک دست نیافتهایم- یا اینکه علم اقتصاد علم است یا شبهعلم هستیم؟ چرا درحالیکه بانکهای ما با نرخهای سود در دامنه ۳۰ درصد فعالیت میکنند، بانکهای کشورهای دیگر را که با هزینه ناچیز فعالیتهای اقتصادی را تأمین مالی میکنند مورد نکوهش قرار میدهیم که ربوی هستند! درحالیکه برخی کالاهای مصرفی و بعضاً واسطهای صنعتی مورد نیاز کشور از طریق مسیرهای کوهستانی و بهطرزی عجیب و غیرانسانی وارد کشور میشود، چرا حاضر به پذیرش یک تجارت کمهزینه متعارف نیستیم.
به راستی آیا پاسخی در خور، به این سؤالات وجود ندارد؟ آیا سر برآوردن این همه مسئله از درون یک کشور، نبود آگاهی نسبت به چرایی بروز این مشکلات و عدم توان ارائه راهحل برای آنهاست؟
منابع آبی در حال اتمام
در حالیکه منابع آبی کشور به سرعت در حال اتمام است، تولید انرژی کشور تناسبی با مصرف به شدت رو به افزایش آن ندارد و ما را به بروز بحران انرژی نزدیک میکند، بودجه دولت بهرغم ارائه حداقل خدمات، و میزان نازل سرمایهگذاری، با کسری نگرانکننده روبهرو است، صندوقهای بازنشستگی ورشکسته هستند، بانکها از مشکلات عمیق ناترازی و عدم کفایت سرمایه رنج میبرند، نظام ارزی کشور فسادآفرین است، دریغ از یک سؤال مسئولانه که چرا اینگونه شدهایم؟
مرگ اقتصادی
وقتی سال ۱۳۹۶ نام این مشکلات را ابرچالش گذاشتم هدفم آن بود که عظمت مشکلات و کفایت آنها را برای مرگ تدریجی یک کشور که مادر عزیز همه ما محسوب میشود گوشزد کنم. از آن روز تاکنون، هر یک روز و یک ساعتی که گذشته، به زمان مرگ این مادر مهربان نزدیکتر شدهایم. در این فاصله و در سالهای آتی، در مسیر این مرگ تدریجی، سیاستمداران ما چه جشنها و شادمانیها که در کنار این بیمار درحال احتزار برگزار نکنند و چه صدآفرینها که به موفقیتهای خود نگویند و از همه بدتر دو گروهی هستند که یک گروه به غارت منابع باقیمانده مشغول است و دیگری با جهل و تعصب، مسیر رو به مرگ را تسریع میکند. بدترین نوع شکست حکمرانی، شکست در تشخیص موقعیت است.
بخش خصوصی، دانشگاهیان و کارشناسان مستقل، باید به جد به مرگ تدریجی این مادر بیندیشند و برای آن کاری کنند. یکیک ما برای اهمال و بیمسئولیتی احتمالی در قبال این فردای نگرانکننده، مورد سؤال آیندگانی قرار خواهیم گرفت که چرا توان و اختیاری در ساختن فردای خود ندارند. ما البته چارهای جز تلاش برای ساختن آینده نداریم. فردا همانی خواهد بود که خودمان میسازیم.