چرا بازار ها نسبت به درگیری بین حماس و اسرائیل واکنش نشان دادند؟ آیا می توان رفتار بازار را ناشی از سیاسی شدن اقتصاد ایران دانست یا خیر؟
من برداشت خود از این موضوع را در سه محور کلی بازگو می کنم. ابتدا مساله خصوصیت بازار سرمایه و بورس مطرح است. فرضیه ای در مورد بازار سرمایه و بازار های مالی با عنوان فرضیه: "بازار کارا" وجود دارد.
معنای این فرضیه این است که سرمایه گذاران و افرادی که در این بازارها فعالیت دارند نسبت به اطلاعات جدیدی که دریافت می کنند واکنش های منطقی نشان می دهند. نکته این است که هر چه درجه کارایی این بازارها کمتر باشد شدت واکنشی که فعالان نسبت به اطلاعات جدید می دهند بیشتر است.
در وهله اول می شود از این زاویه به بحران جدید در خاورمیانه نگاه کرد، ما می بینیم بورس تهران نسبت به بقیه بورس های منطقه واکنش شدیدتری نشان داده است. بخشی از این واکنش به همین مساله بر می گردد. ما بازار سرمایه کارآمدی نداریم و به همین دلیل ابزار های پوشش ریسک در بازار قوی نیستند و در مواجه چنین بحران هایی، انتظارات منفی در بازار به وجود می آید. یکی از گزینه های دم دست فعالان بازار این است که سریعا به سراغ فروش سهام می روند و می خواهند سهام شان را بفروشند. تقصیری متوجه این طیف نیست زیرا ساختاری که در بازار سرمایه شکل گرفته چنیین وضعیتی را رقم زده است.
وضعیت بازار های کشور در زمان تحولات سیاسی که در خارج از مرز ها رخ می دهد چه نسبتی با جنس اقتصاد ایران دارد؟ آیا فعال بودن بخش خصوصی می تواند تاثیر منفی تحولات سیاسی خارجی بر اقتصاد را کم کند؟
موضوع دوم همین است که علی رغم این که در کشور ما خصوصی سازی اتفاق افتاده و بسیاری از بنگاه ها به بخش خصوصی واگذار شده اند اما در عمل ما با طیف گسترده ای از فرا دولتی و خصولتی مواجه هستیم که در اختیار سازمان های حاکمیتی و سازمان های موازی و نظامی هستند. بنابراین در عمل وزن دولت و حکومت در اقتصاد هنوز هم بالا است.
از طرف دیگر ساختار غیر رقابتی که در فضای سیاسی وجود دارد باعث شده که فضای اقتصادی تحت تاثیر تحولات نوسانی فضای سیاسی باشد. به همین دلیل واکنش های بیش از اندازه ای را نسبت به تحولات نشان می دهد. یکی از عوامل نبود بازار کارا در بازار ایران، همین ویژگی است.
الگوی اقتصاد سیاسی باعث می شود افراد برای بهینه یابی در مسیر انتخاب های زندگی، ناچار متغیر های زیادی را مورد توجه قرار دهند و فهرست بلندی برای جامعه وجود دارد که باید در مورد آن تحلیل داشته باشند و وزن مسائل و موارد گوناگونی را در انتخاب های خود رصد کنند تا ببینند فرجام کارشان به کجا می رسد؟!
شهروندی که در کشور سوئیس زندگی می کند فهرست کوتاه تری دارد و بیشتر مسائل اش اقتصادی است و نیازی ندارد مانند شهروند ایرانی از صبح که بیدار می شود اخبار مربوط به شورش ارتش واگنر و تقابل بین پوتین و پرژگوین را دنبال کند و از طرف دیگر حواسش باشد که بین غزه و اسرائیل چه اتفاقی می افتد؟! یا چالش بین چین و آمریکا در چه سطح و مرحله ای است! و یا جلسه شورای امنیت چه خروجی خواهد داشت؟!
شهروند ایرانی در چنین فضای اقتصادی سیاسی زندگی می کند و هر کدام از این نکات گفته شده می تواند مسیر آینده اقتصادی اش را تحت تاثیر قرار دهد. از این رو یکی از مهم ترین مسائلی که باید حواسش به آن باشد، قیمت دلار نسبت به ریال است. چون آینده اش را تحت تاثیر قرار می دهد. نرخ دلار انتظارات تورمی مردم ما را تحریک می کند. وقتی می بینند دلار صعود می کند به دلیل پیش بینی اتفاقات ناگوار و تهدید کننده است، که این باعث می شود حواس همه ما به قیمت دلار و اتفاقات سیاسی در تمام نقاط جهان باشد. به همین دلیل ممکن است در کشور های خاورمیانه بورس به این اندازه واکنش نشان نداده باشد که در تهران شاهد واکنش و ریزش بورس بودیم. ساختار اقتصادی سیاسی ما با این خصوصیت، ارتباط تنش زایی با غرب دارد و تاب آوری روانی جامعه را پایین آورده است.
در مورد درگیری بین حماس و اسرائیل مساله با اهمیت تر است زیرا اسم ما در این موضوع مطرح می شود. با نرخ دلار، دلیل نااطمینانی شدیدی در ساختار اقتصاد سیاسی و راهبرد کلان توسعه کشور به وجود آمده است. به همین دلیل مشاهده کنید در ایران با دقت رقابت انتخاباتی بین دموکرات ها و جمهوری خواهان و حتی رای های ایالات مختلف دنبال می شود. چون این تحولات در آینده اقتصادی و سیاسی مردم ما اثر دارند. علی رغم این که بورس ما جهانی نیست و خیلی از ابزارهای بورس های جهانی را ندارد، ولی سیاست بر اقتصاد اثر می گذارد و به تحریم ها یا خروج ترامپ از برجام واکنش نشان می دهد.
آیا می توان بین رفتار بازار و سودجویی موجود در بازار ها ارتباطی برقرار کرد؟
ما با چیزی به نام فرصت طلبی افراد مواجه نیستیم بلکه ما با واکنش منطقی آن ها بر اساس مدلی از انتظارات شان که نسبت به تحولات اقتصاد سیاسی و قیمت های نسبی در آینده دارند روبرو هستیم. مردم سیگنال هایی را که دریافت می کنند، تجزیه و تحلیل می کنند ما در بورس با نتیجه تحلیل جامعه از شرایط مواجه هستیم.
ساختار اقتصاد سیاسی باعث می شود افرادی که مرجع قیمت گذاری هستند و امکان قیمت گذاری دارند به دلیل قدرت بیشتری که نسبت به بقیه گروه ها دارند، در مواردی که چنین اتفاقاتی رخ می دهد حتی قیمت گذاری خود را تعدیل کنند و شاخص بندی مجددی داشته باشند و قیمت ها را بالاتر ببرند.
ساختار اقتصادی سیاسی رقابتی نیست زیرا در آن یک افرادی قدرت بیشتری دارند و متصل به مراکز قدرت هستند و با گروه های هم سود، هم کاسه شده اند. این ها می توانند قیمت ها را بالا ببرند و یا حتی سیگنال های کاذب ایجاد کنند و از موجی که ایجاد شده سواری بگیرند.
بنابراین همین که روند صعودی شدن ارز در بازار اتفاق بیفتد، بسیاری از سهام داران سهام خود را می فروشند که ارز بخرند برای این که با نااطمینانی آینده مقابله و مدیریت کنند.
در چنین مقاطعی، نقش سیاست و روابط خارجی در اقتصاد چیست؟
مساله سوم مدلی از ارتباطات اقتصادی سیاسی است که ما با کشورهای دنیا داریم. یک واقعیت این است که الگوی تعامل اقتصادی سیاسی ایران با کشورهای دنیا ورود به مناطقی است که ریسک عملیاتی پایین و ریسک سیاسی بالایی دارند. به این معنا که ما برای توسعه صادرات به طور مثال در مورد خودرو در طی چند دهه گذشته وارد بازارهایی شدیم که ریسک سیاسی بالایی دارند. نیجریه، عراق و سوریه بازار های کمرنگی بودند. مدل شبکه سازی خلق ارزش بین المللی به واسطه این که در مناطق پر ریسک سیاسی ورود می کند، این ریسک سیاسی را به داخل اقتصاد کشور انتقال می دهد و به همین دلیل میزان تاثیر پذیری ما از این ریسک ها و تحولات بالا می رود.
باقی کشورها هم با این کشورها تعامل دارند، ولی به این معنا نیست که تمام صنایع راهبردی خود را به دلیل این که آن جا رقابت کم تر است و ریسک عملیاتی کم تر است در آن مناطق متمرکز کنند، بلکه آن ها سعی می کنند توانمند شوند و یا با توانمندها همکاری کنند و در بازارهایی وارد شوند که ریسک سیاسی کمتری دارد و چشم انداز توسعه مثبتی وجود دارد.
ایران به واسطه بازی های پنهانی که وجود دارد وارد مناطقی می شود که ریسک سیاسی بالا دارد و این ریسک سیاسی نا امنی و تصور نا امنی را در داخل بیشتر می کند.