ضیاء مصباح – کنشگر
از شمار خرد هزاران بیش / برسم کرمانیها در شب هفت او اوردم که به تعطیلات خورد
/او صادقانه زیست و با خود و دیگران روراست بود و همچون همشهریانش پیرو پندار ، گفتار و کردار نیک .....
دانشآموخته رشته حقوق دانشگاه تهران و در سالهای پا یانی حکومت پهلوی، به اخذ پروانه وکالت نائل میشود.
قتلهای محفلی کرمان تنها یک نمونه بود که چند بسیجی در قالب فرضیه «امر به معروف و نهی از منکر سه مرد و دو زن را به قتل رساندند » و باعث شد نام «نعمت احمدی» سوار بر امواج خروشان اخبار گرد. حضور«نعمت به همراه غلامعلی ریاحی، حقوقدان متوفی مرداد ماه ۱۴۰۱» صدای قربانیان این قتلها را بلند کرد.
در پی منع خدمت در تخصص خود و حشر و نشر با باستانی پاریزی ، عبدالحسین زرینکوب و... تحصیل در رشته تاریخ را فرصت،مغتنمی شمرد.
در رگبار فشارهای سیاسی برامده از روحیه مبارزه با غیر حق «انچنانکه عرق جنوبی های این دیار کهن می باشد» سراغ «مرتضوی دادستان وقت تهران» میرود آن هم در مصافی نابرابر« چنانکه افتد و دانی ».
جدال در دهه ۷۰ و ۸۰ با وکالت روزنامه نگاران، شهرت وی را به اوج رساند و منجر به بازداشتش شد.
همشهری شجاع ما پیوسته و بدون اغراق به دنبال حمایت و ارایه خدمات حقوقی به متهمان جامعه بود..
«اطلاعرسانی» بموقع درباره پروندههای «حقوق بشری » مسئولان قضایی و انتظامی را در تصمیمگیری و رفتار با متهمان بنا چار «به تامل » وادار میکرد .
همچنانکه طبع شاعرمنشانهاش میگوید : خواستم روشن کنم تاریکی جان را، ولی سوختم چون شمعها در التهاب زندگی
نعمت در دفتر محل کارش کتابخانهای دایر کرده بود برای نشستهای دوستانه، کتاب خانهای نسبتا بزرگ ،برای دانشجویان تا از کتابهای نفیس و مرجع استفاده کنند.
نعمت اولین وکیلی بود که به «اتهام جرم سیاسی» در دادگاه رسدگی به جرائم سیاسی و با حضور هیات منصفه محکوم و در نهایت پروانه وکالتش باطل شد.
شادروان روستازادهای کشاورز از دیارکرمان، سالها بعد بدامان طبیعت بازگشت و درجایی که با «انارش» زبانزد است در قامت یک کارآفرین« پسته کرمان »با انهمه شهرت جهانی را در ساوه تولید کرد؛ تولیدی که موفق بود و بسیاری از این سفره لقمه ها برداشتند.
و نهایتا امامزاده صالح او را طلبید و در آنجا آرامید. هرچند ورد زبانش این بود که : ندانم چه ای ؟ هر چه هستی تو ای !