مهاجرت چه فرایندی است و در چه شرایطی الزام است؟ چه زمانی میتوان گفت مهاجرت برای فرد ضروری است؟
انگیزههای مهاجرت چندبعدی است. در بعد داخلی به نظر میرسد مشکلات اقتصادی و اجتماعی افراد را به سمتی سوق میدهد که شانس زندگی در آنسوی مرزها را امتحان کند و مهاجرت را بر زندگی در داخل کشور ترجیح میدهند.
اگر از بعد خارجی به موضوع نگاه کنیم میبینیم که ما در سومین دوره مبادله نابرابر یا غارت توسط جهان توسعهیافته قرار گرفتهایم.
جهان اول دوره استعمار نام داشت. کشورهای قدرتمند به کشورهای جهان سوم و به کشورهای آفریقایی حمله میکردند و مستعمرههای جدید ایجاد کردند. کشورها اشغال کردند و توسعه یافتند. نام این کار استعمار پرچم بود و اینجا و آنجا را گرفتند و شروع به غارت منابع کردند. در مرحله دوم که استعمار نو نامیده میشود از کشورها خارج و سلطه نظامی را ترک کردند و سرزمینها را از حضور فیزیکی خود تخلیه کردند. بهظاهر به کشورها استقلال داده شد یا ظاهر امر این بود که کشورها خودشان آن استقلال را به دست آوردند. در این دوره بهطور مستقیم منابع غارت نمیشد، چون جهان غرب دچار بحرانی ماده اولیه بود. انقلاب صنعتی سرعت تولید را بالابرده برد. اروپا با کمبود مواد اولیه روبرو شد. وقتی سرعت تولید بالا میرود مواد اولیه زودتر تمام میشود بااینوجود مواد اولیه کم داشتند و دوم اینکه اروپا برای محصولات بازار نداشت. بحران تأمین مواد اولیه و بحران تأمین بازار مصرف باعث شد وارد دوره دوم غارت شوند. در دوره دوم غارت که به آن استعمار نو گفته میشود کشورهایی که بهظاهر مستقل شده بودند خام فروشی میکردند و مواد خام و اولیه خود را به کشورهای پیشرفته میدادند. این روند مشکل غرب و اروپا را حل کرد ازاینجهت که هم مسئله کمبود مواد اولیه را حل کرده و هم مسئله تأمین بازار برای محصولاتش حلشده بود.
غرب در این شیوه کشته نمیداد چراکه مجبور نبود به جنگ برود و کشورها را اشغال کند و برای حفظ مستعمرهها نیروهای نظامی داشته باشد.
امروز وارد دوره سوم شدهایم که به آن استعمار نو گفته میشود در اینجا بهجای آن مبادله نابرابری که مواد اولیه را میگرفت و بهجای آن محصولات و تولیدات خود را میداد، سرمایههای انسانی را میگیرد.
آمریکا، کانادا، استرالیا و بسیاری از کشورهای توسعهیافته پیشرفت خود را مدیون سرمایههای انسانی جهان سوم میدانند. نیروی کار ارزان در کشورهای توسعهیافته یا کشورهای درحالتوسعه از کشورهای جهان سوم تأمین میشود.
از نگاهی جامعهشناسانه، آینده یک کشور باوجود مهاجرت گسترده چگونه پیشبینی میشود؟
وقت و سرمایه هنگفتی صرف شده تا متخصص و دانشمند تربیت شود و سرمایههای کشوری هزینه شده که این جوانان بتوانند تحصیل کنند و وقتیکه نیروها آماده شدند و به مرحله میوه دادن میرسند، غرب نخبگان را جذب میکند.
این سبک و سیاق مهاجرت در راستای اهداف دوره سوم غارت غرب تعریف میشود. کشورهای توسعهیافته قدرتمند میشوند و کشورهای ضعیف، ضعیفتر خواهند شد. برای اینکه ما در کشور توفیق ایجاد فضای مناسب برای جذب نخبگانمان را نداشتیم و در حال از دست دادن آنها هستیم. این مهاجرتها به تضعیف نیروهای متخصص، صنعتی و علمی کشور میانجامد.
من با توجه به اینکه وضع اقتصادی در داخل کشور مناسب و امیدوارکننده نیست. نمیتوانم به جوانی قول بهتر شدن اوضاع را بدهم، بنابراین نمیتوانم به کسی که پیشنهاد کنم که مهاجرت نکند.
ایکاش افراد در سرزمین مادری خود موفق باشند و توفیقاتی پیدا کنند و بتوانند با رضایت نقش انسانی خود را ایفا کنند. چه چیزی بهتر از آنکه در سرزمین خود بالنده شوند و ثمر بدهند، ولی وقتی موانع رشد و بالندگی وجود داشته باشد، نمیتوان به جوان خرده گرفت که چرا میل به مهاجرت دارد.
مهاجرت برای بهتر شدن حال انسان و برای بهتر شدن کیفیت زندگی است، بسیاری از مهاجرتها الزاماً در مسیر بهتر شدن زندگی فرد نیست. در این مورد چه نظری دارید؟
البته مهاجرت تصمیم سنگین و بزرگی است و حتماً افراد مطالعه دارند و ریسک و اشتباه را پایین میآورند.
من معتقد هستم بزرگترین سرمایه ملی، سرمایههای انسانی است. همانقدر که برای تربیت این سرمایهها تلاش میشود باید تلاش شود تا این سرمایهها در داخل بمانند.
این هدف جز با مساعد کردن شرایط برای فرزندان مملکت محقق نمیشود. شرایط تحصیلی، شغلی، اقتصادی، اجتماعی و... مساعد نیست که جوانان به فکر رفتن از کشور میافتند.
اینکه به یک جوان بگوییم از رفتن صرفنظر کن منطقی نیست اما حقداریم به یک مسئول، به یک مدیر و به یک دولتمرد بگوییم برای اشتغال جوانان کاری کند.