مقصود فراستخواه گفت: نظریه chain of memory یا همان زنجیره حافظه با باورهای دینی و ایمانی ارتباط دارد. در رشتهای از حافظه است که باورهای ایمانی شروع میشوند و نوعی اضطرابها و احساسات دینی را به وجود میآورد. بخش بزرگی از اجتماعات بیرونی نیز ریشه در همین زنجیره حافظه دارند و از یک حافظه تاریخی سرچشمه میگیرند. این زنجیره به صورت امر مهم و خاطره ثبت میشود و تأثیری ژرف روی اذهان میگذارد. تولید روایت میکند و این روایتها منشاء اجتماعات سرشاری میشود که این اجتماعات اجتماعات دینی هستند.
فراموشی جمعی
فراستخواه ادامه داد: باورهای ایمانی درباره نجات و رستگاری و هر نوع دیگر از مبانی دینی، به نوعی با زنجیره حافظه و واقعهای که در گذشته رخ داده مرتبط است. هرچه این واقعه بار معنایی بیشتری داشته باشد میتواند ایمان نیرومندتری را ایجاد کند.
وی با اشاره به اینکه در دنیای جدید یک نسیان جمعی وجود دارد بیان کرد: در دنیای جدید، به شکل فزایندهای با کثرت مواجه هستیم و مدام تحول و تغییر رخ میدهد. به نوعی میتوان گفت دنیای دگرگونیهای پیدرپی است. در این دنیا، نوعی فراموشی جمعی برای انسان وجود دارد.
فراستخواه ادامه داد: آنقدر در اطلاعات غرق شدهایم که دچار و گرفتار ندرت توجه شدهایم. نمیدانیم به چه چیزی توجه کنیم. اینجا به یک معنا ما نسبت به معناهای غایی و بنیادی دچار نسیان میشویم. آنقدر دچار جزئیات کثیر هستیم که نسبت به معناهای بزرگی با نوعی فراموشی مواجه هستیم. با اینحال، خاطرههای بیرونی میتوانند فراموشی را جبران کنند، هرچند نمیتوانند حافظههای بزرگی ایجاد کنند.
فراستخواه توضیح داد: هویت، میتواند هویت آزادمنشانه و مثبت در برابر دیگران باشد ولی در همین هویت، زمینهها و استعدادی وجود دارد که میتواند فرهنگ دگرستیزی را در ما ایجاد کند. مسئله وقایع و باورهای ایمانی جنبه هویتی ندارند. خاطرات میتواند برای ما معنا بسازد.
معناجویی
وی با اشاره به اینکه حافظه تاریخی میتواند برای ما معنا ایجاد کند گفت: وقتی من داستان یک فداکاری مثل فداکاری مسیح و حسین (ع) را میشنوم و مرور میکنم، در من یک نوع حس نیاز به یک عظمت روحی ایجاد میکند. این هم میتواند وجه شناختی داشته باشد و هم وجه هیجانی. من با دیدن فداکاریهایی از جنس اباعبدالله احساس یک نوع معناجویی میکنم.
فراستخواه به این نکته اشاره کرد که لزوماً هر خاطره هویتسازی، منفی نیست و میتواند به ما هویت آزادمنشانه به ما بدهد. وی گفت: داستانها میتوانند پشتوانههایی باشند که در آنها معناجویی کنیم و ارتباط معناداری با عالم داشته باشیم و از پوچی عبور کنیم.
بلوغ اخلاقی
وی ادامه داد: بلوغ اخلاقی نیز دیگری مسئله مهم روزگار ماست. هرچه ملت بلوغ اخلاقی بالاتری به معنای رفتارهای درست داشته باشند، مهربانی و نوعدوستی بیشتر در میانشان توسعه پیدا میکند. این جماعت بهتر میتوانند از خاطرات بهره بگیرند. مثلاً حسین (ع) ابنعلی برایشان منشاء سخاوت و کمک به مظلومان میشود تا اینکه بخواهد منشاء یک نوع ستیزهجویی شود.
فراستخواه عنوان کرد: غایتگرایی نیز بسیار مهم است. گاهی روایتها را به فرم تبدیل میکنیم و روایتها و خاطرات، برای ما باورهایی فرمالیستی ایجاد میکند. ما با روایتها، بیشتر مناسکگرایانه رفتار میکنیم. بیشتر ما مردمان، مناسکگرا شدهایم. مثل این است که با انگشت ماه را نشانمان بدهند و ما به انگشت خیره بمانیم و ماه را نبینیم.
فراستخواه گفت: دیوید هیوم که یکی از فیلسوفان دین بوده در کتابی که در قرن 18 مینویسد میگوید مهم نیست مردم چه دینی دارند و اصلاً آیا دین دارند یا نه؛ مهم این است که وضعشان چطور است؟ مردمان آزادمنش دینورزی خوبی میتوانند داشته باشند. با این حال میتوانند از بهترین آموزهها، بدترین درک را داشته باشند و دین برایشان وسیلهای باشد برای خودخواهی و دگرآزاری و کینهتوزی؛ یک نوع فرمالیسم و صورتگرایی بیمعنا.