رواج خشونت نتیجه ای جز شکست برای یک جامعه ندارد
گذشتگان تلاش می کردند تا خشونت را به تعامل تقلیل دهند
وجود احزاب تاثیر گذار می تواند مناقشه را تبدیل به گفتمان کند
حزب یک ابزار قانونی است که در صورت بدست گرفتن قدرت در برابر جامعه پاسخگو می باشد
نیاز ها و خواسته های طبقات و اقشار اجتماعی باید شنیده شود
به نظر شما علت اصلی اعتراضات اخیر چیست؟آیا مسئله معترضین فقط مرگ مهسا امینی بود؟
هر پدیده اجتماعی دارای عوامل متعددی است که نمی توان یک علت اصلی برای آن بر شمرد.
جامعه امروز در بحرانهایی به سر می برد که برای برخی فقط نتایج آن قابل مشاهده است و ممکن است علل آن برای اکثریت جامعه قابل فهم نباشد.
مجموعه بحران ها می تواند نتیجه ای مانند یک انفجار برای جامعه به همراه داشته باشد.به همین دلیل بر هم خوردن نظم اجتماعی هم یک انفجار است.
بحران هایی مانند بحران آب،هوا و نان و دیگر بحران های زیست محیطی، معیشتی، فسادهای اقتصادی، بحرانهای اجتماعی مانند بحران هویت فرهنگی، بحران جنسی، بحران مهاجرین و مهاجرت نخبگان، فاصله زیاد میان قانون و اجرای قانون و بحران تضاد طبقاتی که بهتر است در شرایط فعلی از آن به عنوان پارگی اجتماعی نام برد.
بحرانهای سیاسی نیز شامل مناقشات خصمانه و بازدارنده ی جریان های سیاسی داخل با یکدیگر و مناقشات خارجی کشور با کشورهای دیگر و مناقشات نظام سیاسی با جریانهای اپوزسیون خارج از کشور. به نظر بنده یکی از مهمترین عوامل در این مورد آخر، بحران نا کارآمدی دولت است.
همه ی موارد یاد شده از مهمترین بحران های جامعه هستند که هر کدام به تنهایی برای یک انفجار اجتماعی کوچک یا بزرگ پتانسیل دارند.
آنچه در وقایع اخیر چشمگیر است نقش محوری نوجوانان در اعتراضات است. نوجوانانی که در فرهنگ جدید ایران آنان را "بچه" خطاب می کنند و انتظار چنین رفتارهایی از آنها نامحتمل است! بیش از چهل سال است که نوجوانان ایران کمتر سیاسی شده اند و بعد از انقلاب بیشترین نقش آفرینی را در حفظ کشور در سالهای جنگ داشته و اساسا اهل شورش و آشوب نبوده اند. در تمامی جنبشهای مسالمت آمیز و یا شورش های خشونت بار سالهای گذشته این جوانان بوده اند که نقش مهمتری داشته اند.
این نکته یک پیام برای خانواده ها، نظام آموزشی، نظام دینی و نظام سیاسی دارد در حقیقت سازگاری به عنوان یک هویت فرهنگی در میان ایرانیان که از قرن ها پیش وجود داشته در حال از بین رفتن است. نوجوانانی که تصور می شد همه مطالبات آنان مد و لباس ، دوست همجنس و غیر همجنس ، بازی های رایانه ای آنلاین و در برخی موارد صرفا درس خواندن است ناگهان سنگ بدست می گیرند، سطل زباله و کیوسک های راهنمایی را به آتش می کشند و با نیروهای مسلح روبرو می شوند.
حال باید گفت صرف نظر از میزان سهم هر یک از عوامل یاد شده یک بحران جدید به عنوان اعتراضات خیابانی به وجود آمده که خود تأثیر گذار و تاثیر پذیر از عوامل پیرامونی است. دقیقا مانند وزش باد که گاه آتش را خاموش می کند و گاه آنرا شعلهور تر می کند.
اعتراضات تقریبا به پایان رسیده به نظر شما امروز با چه جامعه ای روبه رو هستیم؟
این نوع اعتراض که منجر به شورش در خیابان شد در تاریخ اجتماعی ایران بی سابقه است.بنابراین پیامد های آن نیز تا حدودی غیر قابل پیش بینی است زیرا مشابهت های تاریخی بیشترین امکان پیش بینی ها را می دهد و در این مورد می توان این اعتراضات را نوعی از اعتراضات پست مدرن در یک جامعه سرگردان میان سنت و مدرنیسم دانست.
اما آنچه تاریخ به ما می آموزد این است که خشونت خشونت می آورد زیرا خشونت ورزی دو نتیجه بیشتر ندارد.
یکی از نتایج تحولات اخیر تبدیل شدن خشونت ورزی به یک پدیده مزمن و پس از مدتی به یک اخلاق دایمی در حوزه های رفتاری گوناگون است از روابط عاشقانه گرفته تا روابط اقتصادی که از نسلی به نسلی منتقل می شود.
و دیگر اینکه در میدان خشونت ورزی یکی بر دیگری فائق می آید. گرچه توفیق یکسویه به نظر می رسد اما خشم و کینه بر می انگیزد.
این خشم به طور پنهان در همه روابط اجتماعی راه می یابد حتی به درون خانه ها می رود. حتی نسل بعدی دور از میدان خشونت را بیشتر از حاضران در میدان خشونت متاثر می کند زیرا در میدان همگی میدانند چرا خشمگین هستند اما کودکان نمی دانند چرا پدر و مادر یا برادر و خواهرشان خشونت می ورزند.
نتیجه دوم در ظاهر یک پیروزمند مغرور خواهد داشت و یک شکست خورده مغموم که به دنبال فرصت برای عملی نمودن کینه ای است که در دل دارد و شاید آنرا پروارتر می نماید.
در هر حال خشونت نتیجه ای جز شکست برای یک جامعه ندارد. اگر نیاکان متمدن ما به خلق حسنه مردم را تشویق می کردند و از هر ابزاری از جمله نوشیدن آب خنک یا ذکر صلوات برای عملی کردن آن کمک می گرفتند برای این نبود که حق و ناحق را با هم در بیامیزند بلکه برای این بود که فضای تقابل را از خشونت ورزی به گفتگومداری تغییر دهند.
تولید خشونت در اولین قدم بزرگترین خطاست و به مثابه انداختن کبریت روشن در یک جنگل و یا انبار است. البته پاسخ دادن خشونت بار دمیدن در آن است و بر موج آن می افزاید.
یکی از ایراداتی که به دانشآموختگان جامعه شناسی در ایران گرفته می شود این است که برای مسایل اجتماعی پیشنهادی ارایه نمی دهند از این رو در زیر پیشنهاد علمی خود را نه به عنوان یک کنشگر سیاسی بلکه به عنوان یک کارشناس مسایل اجتماعی بیان می کنم که امیدوارم درآمیختگی آن با نگاه مشفقانه ی حقیر مد نظر خوانندگان محترم از هر قشر و از طیف مانع از برخورد مطلق گرایانه باشد.
هر حکومتی برای بیان خواسته های عمومی خود راهکارهایی دارد و نبود این امکان در جامعه ما نقصانی بزرگ است که همیشه حتی در زمان جنگ با وجود شرایط جنگی در کشور احساس می شد. در سالهای پایانی جنگ برای رفع آن قانون احزاب در دستور کار مجلس وقت قرار گرفت.
هر چند در قانون اساسی هم راههایی برای خواسته های عمومی مطرح شده است و نکته قابل توجه اینکه این مسیر مسیری جدای از مسیر قانونگذاری رسمی است چرا که وقتی موضوعی قانونی باشد و همه چیز طبق روال باشد، قاعدتا نباید مشکلی پیش بیاید و قطعا نگاه قانون گذار
روشهایی به غیر از گردش کار رایج قانونی شامل طرحو لایحه بوده و حدود انرا نیز تعیین کرده است. اتفاقا پرهیز از خشونت اولین شرط همه ی آنها است.یعنی تاکید بر برگزاری اجتماعات بدون حمل سلاح که بر سرد بودن یا گرم و مجوز دار بودن آن هم تبصره و تفاوتی نیست.
در کنار راهپیمایی ها و تظاهرات یکی از این راه ها تحزب است.
در کشور ما برای صدها حزب سیاسی با گرایش های مختلف که قطعا بیشتر از گرایش های موجود جامعه است مجوز صادر شده و این در حالی است که به علت حزب گریزی و حزب هراسی ذاتی جامعه همواره در تمامی دولت های مختلف تعمیق شده است از این امکان بالقوه که حاصل سه قرن تجربه غرب متلاطم است و پروسه ای است که عملیات نظامی پارتیزان های قدرت طلب را به رقابت های سیاسی پارتیزان های سیاسی تغییر داد.
حتی در راستگراترین حکومت ها چپگرایان در اقلیت، تشکیلات و فعالیت های خود را دارند. متینگ می دهند و راهپیمایی می کنند با انکه اهدافشان از اهداف کلیت جامعه متقاوت و حتی گاه متضاد است.
بزرگترین حسن استفاده از ابزارهای قانونی بویژه احزاب این است که سرکردگان و بزرگان آن معلوم و مشخص است و مسیولیت اقدامات بر عهده یک نهاد مدنی و رسمی است که باید پاسخگوی تمام کنش هایش نه تنها به افراد بر مسند قدرت بلکه کل جامعه باشد. و در ضمن امکان گفتگو که تنها راه برون رفت از بحران هاست را فراهم می نماید.
در این فرصت تاریخی این ابزار را نباید از دست داد زیرا ممکن است دیگر فراهم نشود.
و تنها توصیه به همه معترضین که به قول سردار سلیمانی فرزندان ما و دختران و پسران ما هستند بالابردن بردباری مدنی و پرهیز از خشونت کلامی و فیزیکی است و به متقابلین تکرار همان جمله ارزشمند است. اینان فرزند ما هستند و نباید تصور داشت که اینان سربازان بعثی عراق و یا مزدوران داعشی اند.
باید صدایشان را شنید و خواسته هایشان را حتی اگر به نظر کثیر یا قلیلی از جامعه درست نباشد ارزش نهاد و توجه کرد. چرا که آنان مانند بقیه شهروندان حقوقی دارند و اگر حتی این جمع کثیر یا قلیل آنان را فریب خورده میدانند به خاطر آورند که چگونه با فرزند فریب خورده خود مواجه می شوند.
بهر حال ایجاد یک فضای دور از خشونت برای طرح نیاز ها و خواسته های تمامی طبقات و اقشار اجتماعی که زمینه ساز یک جامعه متمدن و عاری از خشونت است راهکاری است که می تواند همه مطالبات اجتماعی را مطرح و منطق خرد را جایگزین منطق خشونت نماید.