نویسنده: آریو راقب کیانی
تئاتری که میخواهد برچسب سیاسی به خود داشته باشد، باید در بیان موضوع و دغدغهاش صراحت و البته جسارت داشته باشد. تئاتری که دست به چنین انتخابی زده، نشان داده است که در برابر امور اجتماعی و کنشهای سیاسی بیتفاوت نبوده و بهنوعی قصد زورآزمایی و واکنش با تمامی زمانمندیهای از پیش تعریفشده جامعهاش را دارد. تئاتر سیاسی، حیات فردی و اجتماعی افراد را از یکدیگر جدا نمیداند و تلاش میکند که جامعهگراییاش را از هویت فردی آغاز کند و به تعریف جدیدی از آرمانشهر مدنظرش برسد. تئاتر سیاسی اگر میخواهد خنثی نباشد، باید پیشگامتر از جامعهاش حرکت کند که صرفاً بهصورت مظروفی شکستنی از پدیدههای اجتماعیاش ظاهر نشود.
نمایش «اسبهای انباری» به نویسندگی «رضا گشتاسب» و کارگردانی «رضا کرمیزاده» را میتوان در زمره تئاترهای سیاسی بیپروا قلمداد کرد که بیان وجه سیاسی مسئلهاش را فدای وجه دراماتیکش نکرده است.
با مشاهده این نمایش نمیتوان بهطورقطع به این نتیجه رسید که محتوای نمایش، نظام سرمایهداری را نشانه گرفته است یا بالعکس نظام کمونیستی را. شاید بهتر باشد این نمایش را نقدی بر نظام سرمایهداری دولتی دانست که به شکلی سامانمند بر عرصههای مختلف زندگی افراد ازجمله خوردوخوراک، پوشاک و حتی ازدواج و تشکیل زندگی مشترک سایه انداخته است. نمایش در ابراز محتوا به نشانهشناسی و بیان سمبلیک پناه آورده است و حتی گاها در بهکارگیری نمادها و ارجاعات آنها، به دوگانه انگاری (dualism) از یک پدیده ثابت روی میآورد.
عنصر «گاو» در نمایش «اسبهای انباری» را میتوان بهصورت همزمان هم به مفهوم استثمار دولت از مردم تعبیر کرد که نمادی از قدرت است و هم به معنای نماد حرفشنوی جامعه آماری مردم از فرمانهای دولتی دانست! جالب است که گاومیش در نظامهای سرمایهداری شرایطی را توصیف میکند که در آن همه المانهای اقتصاد عالی و در حال رشد است و گاو شیرده به زمانی اطلاق میگردد که محصولی سهم زیادی از بازار رقابتی را از آن خود کرده است.
در نمایش «اسبهای انباری» گاوی که از آن شیر دوشیده میشود، با شمایلی از بشکهای سیاه و ایستا ارائه میگردد که نشان از در حبس بودن و بهرهکشی از آن را دارد که از قیافه افتاده و بهنوعی ازخودبیگانه شده است و گاوی که فرمان میراند، شخص مأموری است که جیره و مواجب افراد و تقسیم آن را در رأس ساعت مقرر عهدهدار است و تنها او است که بلندگویی در دست دارد و راوی گری سرنوشت مقدر شده کاراکتر دختر را بیان میدارد.
درنتیجه مفهوم گاو در این نمایش با در کنار هم گذاشتن معانی آن هم میتواند شکل مکمل گونه داشته باشد و هم متضاد گونه که تغیر معنایی در آن به نوع مکانیزمهای بهکارگیریاش در زمانهای متفاوت از نمایش مربوط میشود و این بازیهای زبانی نمایش در ازخودبیگانگی نماد گاو، باعث منقطع شدن هر چیز از خود حقیقیاش میگردد؛ چه میخواهد گاو باشد که به معنا باختگی رسیده است و چه میخواهد انسان باشد که هویت باختگیاش را بر دوش دارد. این نبود ثبات در نشانهای چون گاو و حتی عدم مشخصسازی رابطه بین اعضای خانواده، باعث میشود که تماشاگر از هرگونه مصداق سازی و قطعیت پنداری نسبت به آن پدیده دست بکشد. گویی تماشاگر نیز بسان کاراکترها در نظام سرمایهداری گیر افتاده و حق انتخاب بین تقدم و تأخر نشانهها از او سلب شده است.
در نمایش «اسبهای انباری» کاراکترهای حاضر همچون شخصیت «باکسر» رمان قلعه حیوانات اثر «جورج اورول» بهنوعی بیاراده شدهاند و همانند او تنها میخواهند که بیشتر کار کنند و دستورات مأموران را انجام دهند تا گزارشی از آنها به مقامات بالاتر ارائه نگردد. این اسبهای انباری شده، بهمانند انسانهای مسخشده و دنبالهرو شدهاند که حتی در خانههایی که متعلق به دولت است و در آن ساکن شدهاند، دری وجود ندارد و هر کسی از پنجرههایش به آن یعنی شخصیترین مکان هر خانواده ورود میکند و در محفل خانگیشان، حضور مأمور دولتی و دخالت او را در مناسبتهای خانوادگیشان به فال نیک میانگارند. تا جایی که شک و گمان به سمتی میرود که آیا شیء گمشده مأمور در این خانه همان آلت قتاله یعنی چاقو است که بعدها منجر به شراکت در قتل ناموسی دختر بهوسیله پدر (با بازی سید محمد سعیدی) میگردد!
نمایش «اسبهای انباری» از عنصر تکرار برای ساختن ریتم و گذر از زمان روتین شده این خانواده بهره میبرد. تکرار مکررات، فعلی است تکثیر شده و تعمیمیافته که افراد بهصورت خودخواسته روزمرگیهایشان را با آن سپری و شب و روز میکنند، ولیکن کاراکتر دختر در این ورطه نمیخواهد که بهمانند پدر و مادر، شخصیتی مطیع وار داشته باشد و تمایز او نسبت به بقیه کاراکترها در کتاب خواندنش مشهود میگردد.
او حتی حاضر میگردد سهمیه سطل شیر دولتی را به دزدهایی اهدا کند که دیگر آهی در بساط ندارند. او انتخاب میکند که در این سلسلهمراتب خفقانآور مجرم شناخته شود ولیکن با گاوهای ولنگاری پیرامونش، همکیش در خوردن جمعی آن اسب نگردد! او میخواهد سفیدی لوحش را در سیاهی جامعه گاوها حفظ نماید. باید گفت که در نمایش «اسبهای انباری» آدمها نه بهمانند گاو شیرده، ترسو هستند و نه بهمانند گاومیش شاخ زن، یاغی!