سینا لطیفپور- پژوهشگر و مدرس موسیقی
ستاره صبح آنلاین-شاید هوش هیجانی مفهوم جدیدی به نظر بیاید، اما واقعیت این است که این مفهوم با نامهای متفاوت، بیش از یک قرن دغدغهی روانشناسان بوده است. مفهوم هوش هیجانی در طول سالها تغییرات زیادی کرده است. در ابتدا یعنی در دهه ۳۰ میلادی به آن «هوش اجتماعی» گفته میشد؛ در اواسط قرن بیستم عبارت «قدرت عاطفی» جایگزین آن شد و سپس بهاصطلاح «هوش هیجانی» تبدیل شد.
امروزه بیشتر کارشناسان معتقدند که هوش هیجانی افراد (EQ) از ضریب هوشی (IQ) آنها مهمتر است و در پیشبینی موفقیت و کیفت زندگی نقش پررنگتری ایفا میکند. دیدگاهها در خصوص تحلیل و بخشبندی هوش متفاوت است، بهطور مثال «هاوارد گاردنر» روانشناس مطرح آمریکایی میگوید هوش یک توانایی کلی نیست و هوشهای گوناگونی وجود دارد که در کنار هم بهصورت ترکیبی عمل میکنند. هوش هیجانی به معنی توانایی شناخت و کنترل هیجانات، احساسات و عواطف است. به گفته دکتر «دنیل گولمن» نویسنده مشهور آمریکایی و فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد که مسئولیت نگارش بخش مربوط به رفتار و علوم مغزی را در نشریه نیویورکتایمز نیز بر عهده دارد، هوش هیجانی مجموعه تواناییهایی است که به ما کمک میکنند هیجانات را در خود و دیگران تشخیص داده و تنظیم کنیم. وی افزود: افرادی که در زمینه هوش هیجانی عملکرد بهتری دارند، میتوانند هیجانات و احساساتشان را بهگونهای مدیریت کنند تا به اهداف خود دست پیدا کنند. بهطورکلی گفته میشود داشتن تواناییهایی مانند انگیزه دادن به خود، پشتکار در شرایط سخت، کنترل رفتار، جلوگیری از غلبه استرس بر روی قدرت فکر کردن، همدلی با دیگران و امیدواری همه با هوش هیجانی مرتبط هستند.
دراینارتباط روانشناسان از مفهومی به نام «انگیزش طبیعی» استفاده میکنند. آنها اشاره میکنند که سطوح بالای انگیزش طبیعی منجر به شادی و تعادل روانی میشود. انگیزش طبیعی با احساس لذت و رضایت ارتباط مستقیم دارد؛ بنابراین متخصصان روانشناسی توصیه میکنند که تا جای ممکن راههایی پیدا کنید که در شما انگیزش طبیعی ایجاد کند. راههایی که کاری را که انجام میدهید برای شما معنادار کند. کسانی که این توانایی را دارند تا از احساسات و عواطفشان بهعنوان نیروی محرکهای برای دستیابی به اهدافشان استفاده کنند، احتمال موفقیتشان بیشتر است. این نکته بسیار حائز اهمیت است که احساسات چگونه میتوانند بر انگیزش طبیعی انسان تأثیر بگذارند؛ بنابراین باید به دنبال راهی بود که احساسات موردنیاز را کسب کرد. یکی از راههای مؤثر برای ایجاد احساسات و عواطف موردنیاز انسان، موسیقی است.
«دونالدالدینک هپ»، برنده جایزه نوبل پزشکی از نورولوژیستهایی است که با نگرش روانشناسی در زمینه نوروفیزیولوژی موسیقی پژوهشهایی انجام داده است. وی اعتقاد دارد که هوش، ادراک و حتی هیجان با تجربه به دست میآید و پدیدهای ذاتی نیست. هپ، بنیانگذار این فرضیه است که بیان میدارد نوزادان با یک سیستم شبکهای از نورونها زاده میشوند و ارتباط درونی، محیطی و تجربه حسی سبب میشود این شبکه سازمانیافته وسیله تعامل با محیط را فراهم سازد و انسانها از راه یادگیری تغییر و تحول پیدا کنند. او با این فرضیه، تأثیر گوش دادن به موسیقی بر رفتار انسان را بهطور گسترده موردمطالعه قرار داده است.
دکتر «استیون استین» نویسنده کتاب «هوش هیجانی و موفقیت شما» یکی از اولین روانشناسانی است که به مطالعه هوش هیجانی پرداخته است. هدف او پیدا کردن راههایی برای بهکارگیری مهارتهای هوش هیجانی در هر قسمت از زندگی است. وی درباره نوشتن کتاب و مقاله دراینارتباط میگوید: «نوشتن کار سختی است، اما چیزی که من آموختهام این است که برای داشتن انگیزه کافی برای نوشتن باید در حالت روانی مناسب قرار گیرم. من از موسیقی برای قرار گرفتن در حالت روانی مناسب استفاده میکنم.»
«نایجل شورت»، استاد بزرگ شطرنج بریتانیایی و رنکینگ 3 جهان در دهه 80 میلادی در مصاحبههایی در خصوص موفقیتهای خود گفته که پیش از هر مسابقه و با توجه به شرایط روحی موردنیاز، از موسیقیهای مختلفی استفاده میکرده است. «استیون کینگ» یکی از نویسندگان بزرگ و مطرحی است که همواره در زمان بازنویسی و ویرایش مطالب خود از موسیقی بهره میبرد و شاید مشهورترین نمونه این مثالها «آلبرت اینشتین» نابغه فیزیک جهان باشد که چندین بار در محافل گوناگون اعلام کرده که ویولن موجب شکوفایی استعدادش شده است. یکی از دوستان نزدیک وی دراینباره گفته است: «هنگامیکه انیشتین در معادلات چند مجهولی عاجز میماند، به موسیقی گوش میکرد یا ویولن مینواخت و سپس تمام مسائل پیچیده ریاضی را بهآسانی حل میکرد.»