سلام نو – سرویس اجتماعی: درست در روزهایی که ایران درگیر بحران آب، برق، کرونا و تحریم است و حال مردم خوب نیست باز هم اصغر فرهادی با یک فیلم دیگر در یک جشنواره دیگر افتخار آفرید تا بار دیگر قهرمان روزهای سخت آدمهای معمولی باشد. فرهادی این بار هر چند نخل طلای کن را شکار نکرد، اما جایزه بزرگ جشنواره فیلم کن را به انتخاب هیئت داوران دریافت کرد تا بار دیگر ثابت کند درخشش اتفاقی نیست.
این کارگردان سینمای ایران در سخنان پس از دریافت این جایزه با تشکر از دست اندرکاران جشنواره کن و هیات داوران در سخنانی کوتاه از گروهش، تهیه کننده فیلمش و خانواده اش تشکر کرد و گفت: از دخترم (سارینا) مخصوصا تشکر می کنم که ترغیب ام کرد که این داستان را بسازم.
فرهادی سپس اشارهای کوتاه به مسیر فیلمساز شدنش و مشکلات پیش رویش کرد و گفت: با وجود همه مشکلات ادامه بدهم چون ایمان دارم یکی از راه های نجات کشورم، آگاهی بخشی است.
فرهادی در زمانی خاص و در شرایطی خاص با قهرمان خود جایزهای ارزشمند را در کن کسب کرد. او این روزها از سوی عدهای به ضدیت با نظام و از سوی عدهای دیگر به همراهی با نظام متهم میشود. بخشی از منتقدانش او را مصداق ابتذال شر میخوانند و به او میگویند چرا به شرایط جامعه بیتفاوت است و مواضع سیاسی کمرنگی دارد. در حالی که در طرف مقابل نیز برخی او را مصداق نرمش نظام در برابر مخالفان و منتقدانش میدانند و میگویند اگر او در ایران آزادی نداشت از درباره الی تا قهرمان را نمیتوانست بسازد.
تکلیف آنهایی که بر سر فرهادی منت میگذارند مشخص است. آنها سالها است همین حرف را میزنند و خوب میدانند که از فرهادی تا کیارستمی و حتی ابراهیم حاتمی کیا که نیروی درجه یک انقلاب است برای فیلمسازی در این سالها چقدر دردسر کشیدند.
اما آنان که فرهادی را به بیموضع بودن متهم میکنند و او از مصدایق ابتذال شر میدانند چه؟ به نظر میرسد بسیاری اصغر فرهادی را با یک فعال سیاسی شش دانگِ اپوزسیون اشتباه گرفتهاند و از او انتظار دارند تا حداقل- توجه کنید حداقل- مصطفی تاجزاده باشد. ظاهرا سایه سنگین سیاست و نزاعهای سیاسی بر کشور باعث شده تا بسیاری فراموش کنند هنرمند سیاست مدار نیست و نهایت موضعگیر صریح سیاسی او احتمالا محدود به انتخابات یا رخدادهایی خاص است.
اصغر فرهادی به عنوان یک فیلمساز مولف اگر حرفی دارد، اگر رسالتی دارد و اگر هدفی دارد باید این حرف و رسالت و هدف را با ابزار در دست خودش یعنی فیلمسازی دنبال کند و به حق او تا امروز چنین کرده است.
فرهادی در مرز فیلم سازی جشنوارهای و مردمی ایستاده است. او نه کیارستمی، نه مجیدی، نه پرتوی، نه موتمن، مهدویان و نه حاتمیکیا است. او خودِ خودِ خودش است، فیلمسازی که از دلِ مردم، از مسئلههای اساسی مردم و جامعه و برای مردم ایران و دیگر نقاط جهان فیلم میسازد.
اصغر فرهادی از چهارشنبه سوری تا قهرمان روی اساسیترین بحرانها و مسائل جامعه ایران مثل دروغ، خیانت، وفاداری و... دست گذاشته، تردیدهای جامعه و مشکلاتش را نشان داده و تلاش کرده شبیه آینه باشد. اگر به تعبیر مقصود فراستخواه ما روشنفکرانی مرزی چون محمدعلی فروغی داریم که صاحب جایگاه در چند حوزه فکری و اندیشهای و عملی هستند باید گفت که فیلمسازانی مرزی چون اصغر فرهادی نیز داریم که در مرز چند نوع سینما فیلم میسازند.
فرهادی صاحب چند هنر در چند حوزه نیست، اما فیلمی میسازد که در مرزِ روشنفکری، جشنوارهای بودن، مردمی بودن، هنری بودن و موفق بودن در جذب مخاطب قرار دارد. از روزگار جوانی و یادداشتهای کودکی که نویسنده کار بود و شهرت امروز را نداشت تا چهارشنبه سوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی بلد بود و هنوز هم بلد است مخاطب جذاب کند و دغدغه این مسئله را نیز داشت، اما برای جذاب مخاطب به هر کاری دست نزد.
این ویژگیهای فرهادی در کنار موفقیتهای پی در پی او در سالها گذشته، آن هم در حالی که فیلمساز دیگر مثل کیارستمی یا مهرجویی دوران اوج در صحنه حاضر نیست که برای ایران افتخار آفرینی کند، باعث شده تا فرهادی جایگاهی خاص در بین مردم داشته باشد. واقعیت این است که اسکار، نخل کن یا هر جایزه دیگر از که از سوی فرهادی کسب میشود از معدود رخدادهایی است که باعث شادی ملی و فراگیر ایرانیان میگردد.
این ویژگی اصغر فرهادی او را در کنار چهرههایی چون علی دایی و محمد رضا شجریان قرار داده است، کسانی که هر کُنش، پیام و اتفاقی از سوی آنها میتوانست و میتواند مثل شعلهی امید در دل مردم باشد. هر چند فرهادی با جایگاه تکرار نشدنی شجریان فاصلهای بسیار دارد و تا جایگاهی شبیه جایگاه دایی نیز چند سالی راه دارد، اما واقعیت این است که او تنها چهرهای از این جنس است که هنوز فعال و امید آفرین است. اصغر فرهادی این روزها تنها قهرمان روزهای سخت مردم معمولی ایران است.
سلام نو