رضا رمضانی خورشیددوست- پژوهشگر
سال ها پیش کاریکاتوری توسط یکی از هنرمندان غرب (؟) درباره سرگشتگی انسان معاصر (: انسان کنونی پسانوزایی) را دیدم. در آن اثر، نردبانی بود که آدمها از آن بالا میرفتند. بالای نردبان در ابر بود، سرانجام تصورات و تعاملات ابری انسان معاصر در بالا رفتن از نردبان قدرت، ثروت و حتی علم و معرفت معاصر.
انسان معاصر در «اوجگیری» عمر و زندگی، غرق در سرگرمیهای «چگونگی زندگی» است؛ در «نشیبگیری» زندگی که «چگونگیها» رنگ میبازند، اگر چون گذشته، گرفتار «چگونگی» باشد، با یاد تواناییهای گذشته خوش است یا بر ناتوانی های حال خود افسوس میخورد. اندکشماران اند که در «سرازیری عمر»- آن زمان که دیگر از «چگونگیها» خبری نیست- به «چیستی و چرایی زندگی» میرسند، به همان ابرهای بالای نردبان! درمییابند که در «آستانهی رفتن»، یافتن پاسخ برای «به کجا؟» چقدر دیر شده است.
احمد شاملو با آن همه کنشگری در زندگی در یکی از شعرهایی که در آستانهی رفتن سرود، ورود در تونلی میبیند دراز، تاریک و سیاه؛ این تصویر هنری تیرهتر از ابرهای بالای آن نردبان سر در ناکجاآباد است!
انسان و جامعهی انسانی معاصر غرق در «چگونگی» است و طلایگان پرداختن به «چرایی» بسیار روشن است. تشنگی انسان معاصر به « چرایی زندگی» فزاینده میشود.در نقطه ی مقابل، پژوهشهای عدیده حکایت از کاهش فزاینده ی رونق بازار شریعت در جهان دارد. شریعت به معنای فقه کنونی- به ویژه پس از صفویه-، تصور بسیار رایج از دین در جامعه ما است. این تصور از شریعت به مثابه دین، منحصر به اسلام نیست، در ادیان دیگر هم چنین است. جان شریعت (به معنای فقه) «چگونگی» است و «هیچ» سخنی از «چرایی» در آن نیست.
مؤلف ایرانشناس و اسلام شناس تیزبین، در کتاب «اسلام بدون الله» (2000 ,Turner) تصویری از فقه رایج را به تصویر کشید. به راستی درباره ی «چرایی زندگی» چه چیزی در رسالههای عملیه هست؟ ولی پر از «چگونگی» است.
این نمود دین، ناتوان از پاسخگویی به «چرایی زندگی» است. با افزایش شیفتگی به «چرایی زندگی» و کاستی رونق بازار «چگونگی زندگی»، بازار شریعت هم کساد خواهد شد.
کدام چاره برای پاسخگویی به «چرایی زندگی» است؟ میگویند اخلاق. «اخلاق» به «چگونگی و نیز چرایی ارزش ها در عمل» میپردازد. با رونق گرفتن توجه به ارزشها، روند جهانی آینده، دوری انسان های دینباور از «دین شریعتمدار» و نزدیکی به «دین اخلاقمدار» خواهد بود. این دوری و نزدیکی نسبی است؛ زیرا دینباوران به «شریعت آسان» بسنده خواهند کرد.
آمیختگی ارزشهای دینی و اخلاق، جاذبه های فزاینده ی برای انسان کنونی دارد و بر حسب روندها، در آینده فزایندهتر میشود. برای نمونه، در دنیایی که کشتن بشر به آسانی توجیه میشود، ارزش «بود بشر» و منع قتل نفس، در مثلاً اسلام، ارزشی جایگزینناپذیر است. از این عناوین موضوعی عدیده است مانند وفای به عهد، پرهیز از دروغ، چاره برای رهایی انسان از تنهایی و هکذا. توجه شود که «معرفت به ارزش» هیچگاه توان «جایگزینی فراگیر» با «ایمان به ارزش» مبتنی بر معرفت را ندارد. توجه شود که تک یا اندک «موردهای مبتنی بر وعرفت» گلهای پراکنده اند و با آن گلستانهای «فراگیر» نمیشود. تجربه های پیشین چنین می گوید، مگر این که ورق برگردد.
«اخلاق» به «چرایی در عمل» میپردازد، ولی «اخلاقمداری» کماکان به «چیستی و چرایی زندگی» پاسخ نمیدهد. برای پاسخ، به سطح نگرش و جهانبینی فراتر و به اصطلاح متعالی (transcendental) نیاز است. این که از کجا آمدهایم؟ چرا آمدهایم؟ به کجا میرویم؟ چرا میرویم؟
دیگر یافتههای پسانوزایی برگرفته از علوم مرسوم، توانایی رفع تشنگی انسان کنونی و آینده در پاسخ به این پرسشها را ندارد؛ موج گرایش به انواع عرفانهای نوظهور نشان از این تشنگی است.
ذکر بیگبنگ و پیدایی تصادفی حیات، فرضیهی تکامل انواع و تسری آن به همه چیز، و شناختن از کوارک تا کیهان، همه از «چگونگی» میگویند. افزون بر ۸۰۰ رشته و ۲۵۰۰ میانرشته مستغرق در «چگونگی خرده بینانه» و «چرایی خرده بینانهی رشتهای و میانرشتهای» اند. حتی تلاش برای تصور تاریخی تحول عالم و و آدم در «نقشههای زمان» دایرهی این خرده بینی را گشادتر کرد ولی به چرایی پاسخ نداد (Christian, 2004).
گروندگان به معرفت و علم، در انتظار یافتن «چراییهای کلان» در روند کشف «چراییهای خرد» اند، به تشنگان امروز وعده آب در آیندهی تاریخ میدهند.