دافنه دوموریه، نویسنده برجسته بریتانیایی قرن بیستم، یکی از چهرههای درخشان ادبیات رمزآلود و وحشت است که با آثار شاخصی همچون «ربکا» و «پرندگان» به ملکه رمزآلود شناخته شده است. استیفن کینگ، نویسنده نامدار ادبیات وحشت، در مقالهای تحسینآمیز نبوغ و مهارتهای بیبدیل دوموریه را در خلق روایتهای دلهرهآور و ساختن جملات آغازین تأثیرگذار بررسی کرده است. او خوانندگان را دعوت میکند تا به دنیای تاریک و پر از اضطراب دوموریه وارد شوند، جایی که نبوغ ادبی با رمزآلودگی و ترس در هم میآمیزد.
یکی از مهمترین ویژگیهای آثار دوموریه، جملات آغازین ماندگار و دقیق اوست. استیفن کینگ به جمله آغازین رمان «کیسه استخوان» خود اشاره میکند که برگرفته از جملهای از دوموریه است: «دیشب خواب دیدم که دوباره به مندرلی رفتم.» این جمله کوتاه و رازآلود، فضایی پرتنش و جذاب برای داستان ایجاد میکند. همچنین جمله آغازین داستان کوتاه «پرندگان» دوموریه که میگوید: «در سوم دسامبر باد یکشبه تغییر کرد و زمستان آمد.» مثال دیگری از تسلط او بر بیان ساده و در عین حال تهدیدآمیز است که به شکلی سرد و مستقیم، آغازگر یک داستان وحشتناک میشود.
داستان «پرندگان» نمونهای از سبک منحصر به فرد دوموریه است که میتواند وحشت را به آرامی و بدون نمایش مستقیم، با لحن گزارشگونه خلق کند. در این داستان، پرندگان به طور ناگهانی به انسانها حمله میکنند؛ روایتی که برخلاف نسخه سینمایی آن، با فضایی سرد و تاریک در انگلستان روایت میشود و پایان مبهم و ترسناکی دارد که ذهن خواننده را به چالش میکشد.
یکی از نقاط قوت دوموریه، توانایی او در ایجاد پایانهایی است که خواننده را در هالهای از ابهام و وحشت باقی میگذارد. پایان داستان «پرندگان» با جملهای ساده اما نمادین، «او پاکت خالی را در آتش انداخت و دید که میسوزد.» فضای هولناک و ناآرامی بیپایانی را به تصویر میکشد که هر خواننده را تا مدتها درگیر خود میکند.
استیفن کینگ تاکید میکند که لو دادن پایان داستانهای دوموریه، تجربه خواندن آنها را از بین میبرد، چرا که جذابیت واقعی در روند داستان است نه فقط در نتیجه نهایی. داستانهای دوموریه به قدری استادانه روایت شدهاند که هر گونه شرح و توضیح میتواند لذت کشف آنها را نابود کند.
دافنه دوموریه در طول دوران فعالیت ادبی خود، که شامل ۱۷ رمان، چندین زندگینامه، نمایشنامه و دهها داستان کوتاه است، کیفیت نوشتاری بالایی را حفظ کرده است. او در خلق شخصیتهایی پیچیده و چندبعدی مهارت ویژهای داشت. مثلاً شخصیت «میج» در داستان «درخت سیب» نمونهای از رفتار منفعل-پرخاشگر است؛ زنی که با نیشهای کوچک و رفتاری پیچیده، زندگی همسرش را به نوعی کنترل میکند بدون اینکه اعمال خشنی انجام دهد.
بسیاری از داستانهای دوموریه، مثل «مونته وریتا»، به روایت عاشقانههای محکوم به شکست میپردازند و بعضی از آنها حتی به موضوعاتی همچون تلهپاتی و پیشبینی علاقه امروز انسان به هوش مصنوعی میپردازند. داستان «عدسیهای آبی» با تصویرسازی شخصیت اصلی که پس از جراحی چشم، واقعیت آدمها را با سر حیوانات میبیند، نمونهای از این رویکرد ویژه است که نمادگرایی و ترس را ترکیب میکند.
استیفن کینگ درباره ساختار و تاثیرگذاری داستانهای کوتاه دوموریه میگوید که برخلاف بسیاری از داستانهای کوتاه که خواننده را خسته میکنند، آثار او ورود به دنیاهای خیالی را بسیار لذتبخش و آسان میکنند. این داستانها به جای اینکه بار ذهنی سنگینی داشته باشند، تجربهای شیرین و گیرا برای مخاطب فراهم میآورند.
کینگ علاقه عمیق خود به این داستانها را با اشاره به وضوح و نگاه اغلب تاریک دوموریه به طبیعت انسان ابراز میکند. این نگاه واقعگرایانه و پیچیده، در کنار مهارت روایتی بالا، دوموریه را به استادی تبدیل کرده که آثارش همچنان خوانندگان زیادی را جذب میکند.
در نهایت، استیفن کینگ خوانندگان را به کشف آثار دافنه دوموریه دعوت میکند؛ دعوتی به قدم گذاشتن در جهان تاریک، رمزآلود و دلهرهآور او، جایی که نبوغ و مهارت نویسندگی، نوری در تاریکی است. کتاب جدید «پس از نیمهشب: سیزده داستان دلهرهآور برای ساعتهای تاریک» که توسط انتشارات Virago منتشر شده، فرصت مناسبی برای آشنایی با این آثار است و کینگ ابراز میکند که حسادت میکند به کسانی که تازه در حال کشف این جهان هستند، چرا که این تجربه هم هیجانانگیز و هم ناآرامکننده خواهد بود.
برگرفته از: ایسنا