نشریات فرهنگی، زمانی از پایههای اصلی شکلگیری گفتمان روشنفکری و اندیشهورزی در ایران بودند. از بررسی آثار ادبی و هنری گرفته تا نقد اجتماعی و فلسفی، این نشریات نقشی مهم در انتقال فرهنگ ایفا میکردند. اما امروز، بسیاری از آنها یا تعطیل شدهاند یا با حداقل ظرفیت در حال انتشارند؛ آن هم بدون انرژی، بدون مخاطب، و در انزوایی فرهنگی که هر روز عمیقتر میشود.
بحران مالی و مخاطب
یکی از عوامل اصلی عقبنشینی نشریات فرهنگی، بحران مالی است. افزایش هزینههای چاپ و کاغذ، در کنار نبود تبلیغات و منابع درآمدی مشخص، بسیاری از این نشریات را به مرز ورشکستگی کشانده است. بسیاری دیگر نیز تنها به مدد انگیزههای شخصی گردانندگان خود و بدون چشماندازی روشن به کار ادامه میدهند.
در همین حال، کاهش قدرت خرید مخاطب هم یک مانع جدی است. وقتی قیمت یک مجله فرهنگی به چند ده هزار تومان میرسد، در شرایطی که نیازهای ضروری مردم در اولویت است، کمتر کسی برای خرید نشریه فرهنگی هزینه میکند؛ حتی اگر محتوای آن باکیفیت و ارزشمند باشد. بسیاری از مخاطبان، به ناچار یا از روی بیتفاوتی، به فضای رایگان و غیررسمی شبکههای اجتماعی پناه بردهاند.
اما مشکل تنها اقتصادی نیست. سلیقه فرهنگی نیز تغییر کرده است. نسل جدید دیگر مخاطب سنتی نشریات فرهنگی نیست. تمایل به مطالعه مطالب کوتاه، تصویری، سریع و عامهپسند باعث شده متنهای تحلیلی و بلند، کمتر خوانده شوند. این تغییر ذائقه، بخشی از ماجراست؛ بخش دیگر آن، ناتوانی خود نشریات در بهروزرسانی زبان و فرم خود است.
فرسودگی در تحریریهها و نبود امید
در بسیاری از تحریریههای نشریات فرهنگی، فضای خستگی و بیانگیزگی حاکم است. افق روشنی در پیش نیست. دستمزدها ناچیز است، تیراژ پایین آمده، و انگیزهها فرسوده شده است. سردبیران و نویسندگان بسیاری فقط با انگیزه فرهنگی یا تعلق خاطر شخصی فعالیت میکنند. این بیافقی، پیامد مستقیمی از بیتوجهی نهادهای فرهنگی و سیاستگذاران به نقش مطبوعات فرهنگی است.
در نبود حمایت واقعی، نه سرمایهگذار علاقهای دارد وارد این حوزه شود و نه بخش دولتی حاضر است برای حفظ این بدنه فکری، حمایت مؤثری ارائه دهد. انگار که نشریات فرهنگی، از حافظه فرهنگی مدیران حذف شدهاند.
چه باید کرد؟
برای احیای نشریات فرهنگی، بیش از هر چیز به بازنگری نیاز داریم. این رسانهها باید فرم و محتوای خود را با تحولات رسانهای همراستا کنند؛ زبان قابلفهمتر، طراحی جذابتر و حضور مؤثر در فضای مجازی از ضرورتهاست، نه انتخاب. دیگر نمیتوان تنها با تکیه بر یک نسخه چاپی، مخاطب ساخت. فضای دیجیتال اگرچه رقیب است، اما فرصتی هم هست برای بازتعریف رابطه با مخاطب.
در عین حال، باید ارتباط میان نشریات فرهنگی با دانشگاهها، حلقههای فکری مستقل و بدنه جوان تقویت شود. آنها باید احساس کنند که این رسانهها بازتاب فکر و دغدغههای واقعیشان هستند، نه تریبون نخبگانی دور از زندگی روزمره. احیای گفتگو، توجه به زبان نسل جدید و پرداختن به مسائل ملموس اجتماعی و فرهنگی، میتواند بخشی از این بازسازی باشد.
از سوی دیگر، شفافسازی در هزینهها و ارائه نسخههای رایگان یا ارزانتر در بستر دیجیتال میتواند دوباره مخاطب را به این فضا بازگرداند. مخاطبی که اگر احساس کند بخشی از یک جریان واقعی فرهنگی است، حاضر به همراهی خواهد بود.
نشریات فرهنگی نباید به تاریخ بپیوندند. در دورانی که سطحینگری و مصرفگرایی فرهنگی در حال گسترش است، این نشریات میتوانند سنگرهایی برای حفظ اندیشه و عمق باشند. اما برای اینکه بمانند، باید تغییر کنند. نه با از دست دادن هویت، بلکه با بازیابی آن در قالبی جدید و قابل دسترستر. مسئولیت این تحول، تنها بر دوش نشریات نیست؛ بلکه نیازمند همدلی مخاطب، حمایت نهادها و بازخوانی نقش رسانه فرهنگی در جامعه امروز است.