چه کنم که نمیتوانم شاهد فرسوده شدن کشور بیش از این باشم. سرزمین ما که میتوانست توانمندترین، ثروتمندترین، توسعه یافته ترین و در دانش ومهارت سر آمدترین در جهان باشد، با سیاستهای نادرست و شعارها و توهم گرایی چنان ما را دچار ورشکستگی کرده که هر دلسوزی تاب خود از دست میدهد، به یاد صحنهای ماندگار از فیلم «جدایی سیمین از نادر» کار درخشان اصغر فرهادی افتادم. آنجا که در دادگاه، سیمین به نادر باتوجه به فراموشی شدید پدر وخدمت وتیمار داری نادر از پدرش میگوید: «آیا اون می دونه تو پسرشی» ونادر زیباترین ودل انگیزترین پاسخ را میدهد: «اما من می دانم که او پدرمه» هرچند وطن دوستان بسیاری را راندند وهرحرکت و اقدام درون زایی را وابسته به بیگانه خواندند ولی ما می دانیم که ایران مادر ماست، وطن ماست، خانه ماست، من مینویسم چون از تنهایی راهبردی میهن رنج میبرم ما می دانیم که رفتارهای نادرست و میدان دادن به چاپلوسان و راندن شایستگان رمق و رونق را از کشور گرفته است، ما می دانیم کشور فرسوده شده و با فاصله گرفتن دست اندرکاران از واقعیتها حال و روزمان این شده است، ما با آلزیمر سیاسی برخی صاحب منصبان هم بیگانه نیستیم، ما خیلی چیزها را دیده وشنیده ایم و همه اینهارا می دانیم، ولی ما به جز ایران، و ایران به جز ما کسی را ندارد. ما از تنهایی وطن دربحران ها رنج میبریم، ما از قبیله حاکم که کشور را با شعارهای نادرست از توسعه بازداشتهاند دل خونیم. ما از اینکه هر وطن دوستی را وابسته به بیگانگان خواندند و راندند سخت دلگیریم. گاه از غربت در وطن خویش آرام و قرار نداریم. وبا این همه ما می دانیم ایران مادر ماست و باید بکوشیم که از این کشور کهنسال درد و رنج کشیده وقامت برافراشته پاسداری کنیم.
ما برای ایران مینویسیم ومی گوئیم ومی کوشیم.
پس برای ایران باهم بمانیم.