صداها در خیابانها، صفحههای بیپایان شبکههای اجتماعی، اخبار و ... کم نمیشوند. جنگ، بیماری، فجایع زیستمحیطی، بیعدالتی اجتماعی و ... صدای بشر را بلند کرده، اما پاسخ به آنها کمتر از قبل شدهاند. این سکوت جمعی، سکوتی سنگین و پرمعناست؛ نه از بیتفاوتی، بلکه از خستگی عاطفی. روانشناسان نامی برای آن دارند: Empathy Burnout، یعنی فرسودگی همدلی، کاهش توانایی یا تمایل افراد برای واکنش عاطفی به رنج دیگران، ناشی از مصرف بیشازحد ظرفیت روانی در مواجههی مداوم با بحرانهاست.
بار رنج دیگران
مددکاران اجتماعی، پزشکان، خبرنگاران... کسانی که هرروز با رنج دیگران روبهرو هستند، دیر یا زود با secondary traumatic stress مواجه میشوند؛ یعنی فشار روانی ناشی از مواجههی مکرر با روایتهای دردناک دیگران که به شکل غیرمستقیم مانند تجربهی خودِ تروما عمل میکند. در فرانسه، دانشگاه پواتیه این وضعیت را «پاتولوژی رابطهی مراقبت» نامیده است؛ رابطهای که بهجای درمان، خود به منبع فرسودگی بدل میشود. یافتهها نشان میدهند که فرسودگی همدلی تنها یک تجربهی فردی نیست؛ بلکه تهدیدی است برای اخلاق جمعی و توان جامعه در ایستادن در برابر بیعدالتی است.
شکاف میان فرد و جمع
فرسودگی همدلی تنها تجربهای شخصی نیست؛ بلکه بهتدریج به شکافی میان فرد و جمع تبدیل میشود. وقتی افراد توان واکنش عاطفی خود را از دست میدهند، حلقههای اعتماد اجتماعی سست میشوند. درنتیجه، حتی کنشهای کوچک از کمک به همسایه گرفته تا مشارکت در فعالیتهای مدنی، رنگ میبازند. این شکاف، همانجایی است که سکوت فردی به سکوت جمعی بدل میشود و جامعه را در برابر بحرانها بیدفاع میگذارد. فهم این پیوند میان روان فردی و ساختار اجتماعی، کلید بازسازی همدلی است.
سکوتی بلندتر از فریاد
وقتی همدلی فرسوده شود، ظلم عادی جلوه میکند. مشارکت مدنی فرومیریزد. جامعه به سکوت و کنارهگیری سوق داده میشود. استعارههایی چون «قلبهای اشباعشده» یا «چشمانی که از اشک خالیشدهاند» دیگر فقط تصویر نیستند؛ واقعیتاند. سکوت، زبان تازهی عصر ماست؛ زبانی که هشدار میدهد ظرفیت همدلی انسان محدود است.
بازسازی همدلی
پژوهشگران در Psychological خبرنامه تأکید کردهاند که تنظیم هیجان (Emotion Regulation) میتواند نقش حفاظتی داشته باشد. اما بازسازی همدلی تنها یک تمرین روانشناختی نیست؛ یک انتخاب فرهنگی است. کاهش مصرف اخبار بحران، تمرکز برکنشهای کوچک و ملموس، روایتهای امیدبخش در کنار روایتهای بحران، و تقویت جوامع محلی، همه راههایی هستند برای بازگرداندن توان شنیدن، توان دیدن، توان واکنش.
ضربان قلب انسانیت
«سکوت در برابر فریادها» تنها نشانهی خستگی نیست؛ نشانهی خطر است. اگر همدلی بازسازی نشود، اخلاق جمعی فرومیپاشد و جهان به پژواکی از فریادهای بیپاسخ بدل خواهد شد. بازسازی همدلی از یک نگاه آغاز میشود؛ نگاهی که هنوز توان دیدن دیگری را دارد. شاید سکوت امروز فرصتی باشد برای شنیدن دوبارهی ضربان قلب انسانیت؛ ضربانی که اگر خاموش شود، جهان نهتنها سکوتی مرگبار، بلکه پژواک رنج خواهد بود. سکوت امروز میتواند پایان باشد یا آغاز؛ بستگی دارد که هنوز و چگونه توان درک و شنیدن دیگری را داشته باشیم.