سپس او نقش زیبای مرموز روسی را در فیلم «دکتر ژیواگو» اثر دیوید لین بازی کرد، حماسهای تاریخی سه ساعته که به اندازه فیلم Darling نوآورانه نبود و به سبک قدیمی روایت میشد. در آن سال، تماشاگران هم به هر دو نوع فیلم علاقه داشتند، که بخشی از آن مدیون جذابیت شگفتانگیز کریستی بود، اما همزمان حس میشد که یک دوره در حال پایان و دورهای دیگر در حال آغاز است.
فیلم «دکتر ژیواگو» داستان تحول تاریخی و ورود شورشیانی را روایت میکند که جایی که زمانی پایدار و آشنا بود را کاملاً غیرقابل شناسایی میکنند. میتوان تصور کرد که لین، کارگردان برجستهای که چند سال قبل «لورنس عربستان» را ساخته بود، در بخشی احساس قهرمان خود، یوری ژیواگو (عمر شریف)، را دارد؛ شاعری مشهور که آثارش پس از انقلاب روسیه ناگهان محبوبیت خود را از دست میدهد. هرچند فیلم موفق به دریافت چندین نامزدی اسکار و پنج جایزه فنی شد، بسیاری از نقدهای معاصر آن را رمانسی کهنه و جدا از واقعیتهای سخت روسیه اوایل تا میانه قرن بیستم دانستند. حتی پس از ۶۰ سال، هنوز حس میشود که فیلم یادگاری از دورهای گذشته است.
با این حال، فیلم هنوز نوعی جادوی خاص دارد که مدیون حس بینظیر لین در مقیاس و بزرگنمایی یک داستان عاشقانه است؛ عشقی که در میانه جنگ و سرنوشت پابرجا میماند و فاصلهای از مسکو تا رشتهکوه اورال را پوشش میدهد. درست است که «دکتر ژیواگو» تحلیل جامع تاریخ روسیه نیست، اما لین بیشتر به شخصیتهایی میپردازد که در جریان وقایعی قرار گرفتهاند که هیچ کنترلی بر آن ندارند، که هم ترسناک و هم عمیقاً رمانتیک است.
فیلم با بازگشت به داستانی احساسی که در آن ناتنی ژیواگو (آلک گینس) زنی جوان را که فکر میکند دختر گمشده ژیواگو است، مورد سؤال قرار میدهد، به سال ۱۹۱۳ در مسکو میرود؛ شهری در آستانه جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه. ژیواگو یتیم و راحت زندگی میکند، پزشک و شاعر مشهوری است و با تونیا (جرالدین چاپلین) نامزد است. در همین حال، لارا ۱۷ ساله (کریستی) توجه ویکتور کوماروسکی (راد استایگر)، مرد ثروتمند و بیرحم، را جلب میکند، اما قلب او متعلق به پاشا (تام کورتنی)، بولشویک ایدهآلیست، است.
فیلم بهطرزی ماهرانه عشق ژیواگو و لارا را نشان میدهد، در حالی که تا نیمه اول داستان آنها از هم دور نگه داشته میشوند و در جبهههای جنگ جهانی اول دوباره به هم میپیوندند، جایی که به عنوان پزشک و پرستار به مجروحان کمک میکنند. عشق آنها تنها در پنجرههای برفی یک عمارت متروکه در اورال شکوفا میشود و الهامبخش مجموعهای از شعرهای ارزشمند ژیواگو میگردد.
با مدت زمان حدود ۲۰۰ دقیقه، فیلم عظیم و کند است، اما مقیاس حماسی و صحنههای پرتنش، از جمله حمله به معترضان یا روزهای آشوبناک حکومت کمونیست، قدرت و تأثیر خود را حفظ میکند. عشق ژیواگو و لارا داستانی «ما در برابر جهان» است که سرانجام به تراژدی میانجامد، اما یادآوری میکند که عشق و هنر حتی در تاریکترین زمانها پابرجا میمانند. به این ترتیب، «دکتر ژیواگو» ممکن است یادگاری از گذشته باشد، اما همچنان جاودانه است.