از این منظر، اثر را میتوان در امتداد سینمایی دانست که مسئلهی «بودن در موقعیت» را جایگزین روایتهای مبتنی بر قطعیت و نتیجهمندی میکند. شخصیتپردازی در ناتور دشت واجد ساختاری پدیدارشناسانه است. شخصیتها نه از طریق تعریفهای اولیه، بلکه در جریان مواجهه با موقعیتها و از خلال کنشهای حداقلی و واکنشهای لحظهای قابل شناسایی میشوند. بحران در این فیلم صرفاً یک رخداد دراماتیک نیست بلکه افقی است که در آن سوژهها امکان بازشناسی خود را مییابند. در این افق، شخصیت بهمثابه موجودی در حال شدن تصویر میشود، موجودی که هویت او نه پیشینی، بلکه وابسته به نسبتش با وضعیتهای پیشبینیناپذیر است. فیلم در مواجهه با مفهوم قهرمان، رویکردی ساختارزدایانه اتخاذ میکند. قهرمان در ناتور دشت فاقد جایگاه متافیزیکی یا کارکرد نجاتبخش تثبیتشده است و بیش از آنکه حامل معنا باشد، در معرض معنا قرار دارد. روایت، قهرمان را از مرکز ثقل اخلاقی خارج میکند و او را در شبکهای از محدودیتها، تردیدها و انتخابهای وابسته به شرایط جای میدهد. در نتیجه، قهرمان به سوژهای تبدیل میشود که کنش او نه از سر یقین بلکه در دل تعلیق و ناپایداری شکل میگیرد. در سوی دیگر، ضدقهرمان نیز از منطق بازنمایی مبتنی بر شر مطلق فاصله میگیرد. فیلم با تعلیق نسبت دادن یک هویت قطعی به این شخصیت، او را در پیوند با گذشته، حافظه و رازهای حلنشده ترسیم میکند. ضدقهرمان در اینجا نه نقطهی مقابل قهرمان، بلکه بخشی از همان میدان تعارض است، میدانی که در آن مرزهای اخلاقی ثابت نیستند و کنشها در نسبت با پیشینه و وضعیت قابل فهم میشوند. به این ترتیب، تقابل شخصیتها از سطح تقابل ارزشی به سطح تعارضهای وجودی منتقل میشود.
گذشته در ناتور دشت نه امری سپریشده، بلکه عنصری فعال در زمان حال است، نوعی حافظهی زیسته که پیوسته در اکنون مداخله میکند. رازها بهمثابه لایههای پنهان این حافظه بهتدریج در ساختار روایت ظاهر میشوند و امکان خوانش دوبارهی شخصیتها را فراهم میآورند. رهایی از گذشته در این فیلم نه بهصورت گسست ناگهانی بلکه بهعنوان فرایندی تدریجی و مبتنی بر مواجهه با حافظه ترسیم میشود، فرایندی که مستلزم بازاندیشی در نسبت سوژه با آنچه پنهان مانده است. ناتور دشت را میتوان متنی دانست که اخلاق را در قالب وضعیت بررسی میکند و نه در قالب حکم. فیلم از تثبیت جایگاه شخصیتها خودداری میکند و بهجای آن بر امکان فهم موقعیتی کنشها تأکید دارد. این رویکرد مخاطب را در موقعیت تأمل قرار میدهد، جایی که معنا نه از طریق نتیجهگیری نهایی بلکه در فرایند مشاهدهی نسبت انسان با بحران، گذشته و امکان دگرگونی شکل میگیرد. فیلم با اتکا به شخصیتپردازی موقعیتی، بازتعریف نقشهای روایی و تمرکز بر نسبت میان حافظه، راز و بحران روایتی ارائه میدهد که بیش از آنکه به پاسخها متکی باشد به پرسشهای بنیادین دربارهی امکان رهایی و بازسازی سوژه در شرایط ناپایدار معطوف است.