ستاره صبح-
این روزها شاهدیم که علیرغم گرانیهای افسارگسیخته و شرایط سخت زندگی مردم، جامعه دچار نوعی سکوت معنادار شده و واکنشی به رخدادهای روزمره که مهمترین آن حذف نیازهای اولیه زندگی است، نشان نمیدهد. ارزیابی شما از این وضعیت چیست؟ نخست باید این نکته را یادآور شوم که در جامعهشناسی مفاهیم و شاخصهای اجتماعی ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند. برای نمونه «امید به آینده»، «بیتفاوتی اجتماعی» و «همبستگی» ازجملهی این شاخصها هستند که در کنار یکدیگر معنا و مفهوم پیدا میکنند و نمیتوان آنها را به شکل مستقل برای ارزیابی سلامت یک جامعه به کار برد. توجه به این شاخصها به ویژه در جوامع امروزی حائز اهمیت است. جوامعی مانند ایران که مرزهای ارتباطی در آن درنوردیده شده و بسیاری افراد تحصیلکرده هستند و از شبکههای اجتماعی در فضای مجازی استفاده میکنند، با یک منظومه پیچیده فکری و معرفتی و سطوح بالای انتظارات روبهرو هستند. اینجاست که «امید به آینده» تبدیل به یک شاخص مهم میشود و در پیوند با دیگر شاخصهای اجتماعی مانند «بیتفاوتی اجتماعی» سرنوشت جامعه را رقم میزنند. زمانی که منافع فردی به منافع جمعی ترجیح داده میشود و افراد امیدشان به آینده کاهش پیدا میکند، فرآیندی رخ میدهد که اصطلاحا آن را «فروپاشی اجتماعی» (نه فروپاشی سیاسی) نامگذاری میکنم. البته باید توجه داشت که فروپاشی اجتماعی مانند فروپاشی سیاسی به ناگهان رخ نمیدهد. فروپاشی سیاسی یک نوع سقوط است (مشابه سقوط رژیم پهلوی)؛ در حالی که فروپاشی اجتماعی نوعی خالی شدن جامعه از درون است. درواقع جامعه زنده است و به حیات فیزیکی خود ادامه میدهد، اما از درون خالی شده و نسبت به هویت و نقش خود دچار سردرگمی میشود.
اشاره کردید به اینکه مناسبات اجتماعی در جامعه ایرانی رو به افول است. با این حال بعضاً و در زمانی که بلایای طبیعی در کشور رخ میدهد، شاهد رفتارهای جمعی در کمک مردم به یکدیگر هستیم. در اینجا تناقض افول مناسبات اجتماعی و همبستگی عمومی را چگونه میتوان توضیح داد؟ فروپاشی اجتماعی همانطور که گفتم روندی تدریجی دارد و اینگونه نیست که وقتی میگوییم فروپاشی اجتماعی رخ داده، یعنی تمام پیوندهای اجتماعی دچار گسست شده است. درواقع فروپاشی اجتماعی هیچگاه امری صددرصد نیست و در هر حال هستند افرادی که همچنان پایبند به فرهنگهای سنتی خود هستند و همبستگی اجتماعی را در قالب سنتهای پیشین خود ادامه میدهند. البته نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که اینگونه همبستگیهای اجتماعی که شما مثال زدید، در جوامعی که مناسبات اجتماعی در آنها رو به افول است، جدای از آنکه درصد کمی از جامعه را دربرمیگیرد، اما همان درصد کم هم به صورت گزینشی این همبستگی اجتماعی را از خود نشان میدهند. در حال حاضر اگر شما به جنوب تهران، شوش، دروازهغار و مناطق پایینتر بروید، خواهید دید که فقر و درماندگی در این مناطق موج میزند، اما چرا کسی به آنها کمک نمیکند؟ چرا آن جمعیتی که در زمان وقوع سیل یا زلزله یا هر بلای طبیعی دیگری همبستگی اجتماعی از خود نشان میدهد، همسایه درمانده و محیطهای فقیرنشین شهر خود را رها کرده و کاری ندارد که کودکان کار و زنان بدسرپرست و درماندگان چگونه در بیخ گوش آنها زندگی خود را سر میکنند؛ بنابراین درست است که در سطحی خرد و کوچک افرادی همچنان منافع جمعی را به منافع فردی ترجیح میدهند، اما در کلیت جامعه این موضوع وجود ندارد.
تاریخ نشان داده جوامعی که دچار فروپاشی اجتماعی میشوند، به دلیل از دست دادن نقش و هویت خود، بعضاً مورد سوءاستفاده افراد یا جریانهایی قرار میگیرند که هویتهای مخرب برای جامعه تعریف میکنند. به نظر شما تا چه اندازه ممکن است جامعه ایرانی هم در چنین مسیری قرار گیرد؟ در هر جامعهای افراد میبایست دارای هویت باشند. این هویت ممکن است جنسی، قومی، ملی یا دینی باشد. فراموش نکنیم که هویت دینی بود که در سال 57 به دلیل سرخوردگی خروش کرد؛ درنتیجه نمیشود انسانها در خلأ به زندگی خود ادامه دهند. بحران هویت به دنبال خود سردرگمی و درنهایت «وادادگی اجتماعی» میآفریند. در چنین شرایطی افراد جامعه هم هستند و هم نیستند. هستند به این معنا که نفس میکشند، غذا میخورند، جسم و فکر و تاریخشان را با خودشان حمل میکنند و از یک طرف نیستند چون به لحاظ اجتماعی دچار سردرگمیاند و هویتی ندارند که با آن خود را تعریف کنند. وادادگی اگر سامان داده نشود و به همگرایی تبدیل نشود یک روز به شکل افسارگسیخته بروز خواهد کرد. این وضعیت شبیه ارکستر سمفونیکی است که در آن هر کسی ساز خودش را میزند و زمانی نواخته میشود که دیگر شاهد آهنگ دلنشین نخواهیم بود و آشفتهبازاری از سازها ایجاد خواهد شد. در این شرایط پوپولیسم ظهور میکند و عدهای بر این موج وادادگی سواری میکنند. امروز رکود و رخوت موجود، جامعه را با پرسشهای اخلاقی و فلسفی مواجه کرده است. نباید دلخوش به این بود که جامعه فقیر و درمانده کنونی علیرغم افزایش روزمره گرانیها اعتراض نمیکند؛ چراکه در صورت سامان ندادن به این وضعیت انرژی تجمیع شده در زیر پوست جامعه زمانی بروز میکند که دیگر دیر خواهد بود.