*نظارت استصوابی فهم وتوان ملی را به زندان کج اندیشی برد وبسیاری از آنان که میدانستند از میدان رانده شدند ویا به ناگزیر ترک وطن کردند. ویا گوشه نشینی را بر گزیدند. *سهمیههای دانشگاهی که بعد از جنگ برای جبران عقب ماندگیهای درسی بخشی از رزمندگان شکل قانون به خود گرفته بود چنان گسترده شد که آینده علمی کشوررا با بحران روبهرو کرده و فرصت بهره گیری از استعدادهای برتر را ازکشور گرفته است. هیچ کشوری با آینده خود چنین بازی نمیکند. *سیاست خارجی منابع کشور را صرف دیدگاههای ایدئولوژیک کرد. ایران بدون دلیل خودرا در جایگاه رهبری مقاومت علیه اسرائیل قرارداد. این سیاست نادرست منابع کشوررا بلعید وهنوز هم میبلعد. هنگامی روی موشک نابودی اسرائیل نوشته میشود یعنی همه جهان غرب وحتی عرب را پشت اسرائیل به صف کردن است؟! *اعراب پس از جنگ دوازده روزه از شرایط کنونی استفاده کرده وبحث مالکیت برجزایر ایرانی ومیدان گازی آرش را به میان آوردهاند. هنگامی که کشور فرسوده میشود ودیگران فربه میگردند این بازیها نیز ادامه پیدا میکند. اگر ایران در جایگاه شایسته خود کسی اندیشه چپ نگاه کردن به کشوررا در سر هم نمیپرورانید. این همه بحران که نام ناترازی برآن مینهد از بحران وناترازی حکمرانی سرچشمه گرفته ومی گیرد. * شعار بدون در نظر گرفتن واقعیتها و منابع کشور را هزینه کردن همینها را به بار میآورد که آورده است. سالها تاکید بر گفتوگو نکردن با امریکا واین روزها را ندیدن نشانهای است که باید اسباب بیداری هرچند دیرهنگام شود. باید سیاستهای داخلی وخارجی باز نگری و بازنویسی شود. این امر با شعارهای گفتار درمانی ووعدههایی بی سرانجام به جایی نمیرسد. بخش بزرگی از مردم ازحکومت دل کندهاند و بخش بزرگی از جهان هم به ما پشت کرده است. *حاکمان نباید از بازگشت به مردم بترسند. اگر آنها مردم خودرا خوب میشناختند این همه گرفتاری را برای آنها رقم نمیزدند، آنها باید بپذیرند که راه نجات کشور روی آوردن راستین به مردم است. شجاعت بازگشت از سیاستهای نادرست، جسارت کنار گذاشتن شعارهای بیهوده، جرات به نقد کشیدن خود. تدبیر بازگشت به مردم و نقش آنها در تعیین سرنشت را بپذیرند. رسالت پایان بخشیدن به نظارت استصوابی و ...پیشنهاد نیست الزام است.