در آن زمان، حدود ۱۰ هزار کارگر کرهای در آلمان غربی سابق زندگی و کار میکردند. در همین مقطع حدود ۱۵ هزار کارگر کر های در ایران مشغول بودند مهاجران کرهای در آلمان غربی بالغ بر میلیونها مارک به کشورشان کمک کردند؛ سرمایهای که بخشی از موتور محرک توسعه اقتصادی کره شد. اما در میان این رنج و سختیها، لحظهای تاریخی رخ داد؛ لحظهای که «معمار توسعه کره»، پارک چونگهی، در اقدامی بیسابقه، نه فقط به عنوان رئیسجمهور، بلکه به عنوان مردی دلسوخته و شرمسار در جمع کارگران و پرستاران مهاجر کرهای در المان حاضر شد و از دلش با آنها سخن گفت او در این سخنرانی تاریخی اعلام کرد: من، پارک چونگهی، امروز اینجا ایستادهام و میخواهم از صمیم قلب با شما سخن بگویم. ای کارگران پرتلاش، ای پرستاران مهربان، که در این سرزمین دور از خانه و خانواده، رنج میبرید و روزها و شبها را در سختترین شرایط میگذرانید. من میدانم که چرا اینجا هستید، و این حقیقت، بر دلم سنگینی میکند. من رئیسجمهور کشور شما هستم، اما با شرمندگی میگویم: «ما مسئولان، در انجام وظیفه خود کوتاهی کردیم. ما نتوانستیم برای شما شرایطی فراهم کنیم که نیازی به ترک وطن نداشته باشید.» شما (کرهایهای مهاجر) مجبور شدید وطنتان را ترک کنید چون در خانه چیزی نبود، نه نان، نه شغل، نه امید. من از این بابت از شما خجالت میکشم. شما در دل معادن تاریک، زیر فشار و سختی بیرحمانه، برای آینده بهتر میجنگید.
درد مهاجران را حس میکنم شما پرستاران، با دستانی که باید مراقب بیماران باشید، در مقابل درد و رنج بیماران غریبه خم میشوید و میدانم که بسیاری از شما از بیمارانی مراقبت میکنید که دو برابر هیکل شما هستند و به همین خاطر بسیاری ا ازبیماری دیسک کمر رنج میبرید ولی هیچ نمیگوید. من درد شما را حس میکنم. میدانم چقدر دلتنگ خانوادهاید، چقدر اشکهایتان بیصدا جاری شده است.
نان شمارا تأمین میکنم امروز اینجا آمدهام تا به شما بگویم: ما نمیخواهیم این وضعیت ادامه پیدا کند. من عهد میکنم کاری خواهم کرد که دیگر هیچ فرزند کرهای مجبور نشود برای نان به کشورهای دیگر برود. اگر در دوران حیاتم نتوانم این کشور را بسازم، دستکم برای نسل آینده راه را باز خواهم کرد.
اشک شرمندگی من میدانم راه دشوار است، اما ایمان دارم که با هم میتوانیم کشوری بسازیم که در آن دیگر هیچ پسر یا دختری مجبور نباشد در غربت رنج بکشد. این اشکهای من، اشک شرمندگی است. اما با کمک شما و حمایت دوستانمان، ما آیندهای روشن خواهیم داشت. صدراعظم آلمان غربی پیشین وقتی اشکهای رئیسجمهور کره را دید، دستمالی از جیب درآورد و به او گفت: «ما شما را تنها نخواهیم گذاشت. آیندهای روشن در پیش دارید.» این سخنان و این لحظه، نه فقط اشکها را پاک کرد، که امید را در دل میلیونها کرهای برافروخت. مهاجرانی که در غربت کار میکردند، با وجود تمام دردها و رنجها، سرمایه خود را به وطن فرستادند. و این سرمایه، بخشی از پایههای توسعه اقتصادی کره را بنا نهاد.
دیدار تاریخی با کارگران مهاجر این دیدار تاریخی، نه فقط قلبها را لرزاند، بلکه بهنوعی موتور توسعه کره را روشن کرد. پس از بازگشت، پارک چونگهی با تکیه بر همین سرمایههای انسانی و کمکهای محدود بینالمللی، برنامهای جامع برای صنعتیسازی کشور آغاز کرد: از ساخت فولادسازی پوهانگ گرفته تا بزرگراه سراسری، توسعه کشتیسازی، الکترونیک، و تبدیل صادرات به ستون اقتصاد ملی. اما حقیقت بزرگتر در این بود که این معجزه، تنها با وابستگی سیاسی یا کمک خارجی حاصل نشد. اگر پیشرفت کره جنوبی را صرفاً وابسته به آمریکا بدانیم، در واقع چشم بر حقیقتی بزرگ بستهایم. کره پیشرفت کرد، چون مردمش تصمیم گرفتند برخیزند. این کشور راههای استفاده از فرصتهای بینالمللی را شناخت، و از این فرصتها استفاده کرد، اما در کنار آن، تکیهاش بر بازوان مردمی بود که معنای «کار»، «ایثار» و «عشق به وطن» را میدانستند. مردمی که سختکوشی را نه تنبیه، بلکه افتخار میدانستند. مردمی که میگفتند: «ما از کار کردن لذت میبریم؛ چون میدانیم هر قطره عرق ما، سنگی برای بنای آینده کشورمان است.» اگر وابستگی به قدرتهای بزرگ، خود بهتنهایی ضامن پیشرفت بود، امروز فیلیپین و دهها کشور دیگر جهان نیز باید به جایگاهی چون کره میرسیدند. اما تفاوت در درون بود، در اراده بود، در فرهنگ ساختن و در مسئول دلسوزی که خود را شرمنده مردمش میدانست.