کد خبر : 739174 تاریخ : 1404/4/25 - 11:54
روایت جدید از حمله اسرائیل به زندان اوین رکنا: خواهر یکی از جان‌باختگان کادر زندان، با چشمانی اشک‌بار از لحظه شناسایی پیکر خواهرش سخن می‌گوید: وقتی دیدم صورتش سالم است و لبخند می‌زند، خیالم راحت شد... نترسیده بود.

ساعت حدود 4 صبح بود که پیکرهای قربانیان حمله به زندان اوین، یکی پس از دیگری از میان آوار بیرون کشیده می‌شدند. آن‌سوتر، صدای شیون مادران و پدرانی به گوش می‌رسید که چشم‌انتظار نشانی از عزیزان‌شان بودند.

خواهر یکی از جان‌باختگان که از کادر رسمی زندان اوین بوده، با صدایی بغض‌آلود روایت می‌کند: وقتی جنازه‌ها را بیرون آوردند، هر مادری برای فرزندش شیون می‌کشید. یک آقایی آمده بود، دنبال دختر و نوه‌اش می‌گشت که هر دو از کارکنان زندان بودند. مرد دیگری هم صندلی‌ای آورده بود و آن‌جا نشسته بود. می‌گفت من دو پسر سرباز دارم و از این‌جا بلند نمی‌شوم تا پیدایشان کنم.

او ادامه می‌دهد:خواهرم را که دیدم، صورتش هیچ آسیبی ندیده بود. فقط چشم‌هایش بسته بود و آرام لبخند می‌زد. خیالم راحت شد که نترسیده... چون می‌دانستم امید به زندگی در او موج می‌زد. او نرفته بود با کسی بجنگد، فقط سر کارش بود.