کد خبر : 697426 تاریخ : ۱۴۰۳/۱۲/۲۸ - 00:48
فائزه صدر، خبرنگار مردم جان بکنند، تا عده ای مثل فراعنه زندگی کنند! با وجود فقر، فرمان زندگی از دست آدم در می رود. میکوبی به ستون های حیات و جسم و روحت غر می‌شود.

تنگدستی سایه می‌اندازد روی هر انتخابی و اجازه نمی‌دهد صاحب زندگی، کنترلی بر امور مربوط به خودش داشته باشد.

نداری؛ تمام تصمیم گیری‌ها و نتایجشان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. تحصیلات ناتمام می‌ماند، پای کاری نیستی که برایش ساخته شده‌ای، ازدواج می‌شود حسرت، دیگر شجاعت فرزندآوری نداری، سلامتی به سرازیری می‌افتد و...

وقتی بر زندگی که مالکش هستی، کنترلی نداری؛ رضایتت از زیستن روز به روز کمتر شده، شادی هایت محو و سر و کله افسردگی و خشم پیدا می‌شود.

درباره فقر خوش بین نباشید، در این رنج فضیلتی پنهان نشده است. مقدس کردن زیست فقیرانه شعبده حاکمرانان است تا بار مسئولیت خود را بر دوش رعیت سوار کنند.

تاریک ترین بخش تنگدستی اما، آنجاست که کار می‌کنی و روز به روز فقیر تر می‌شوی، این آزمایش اختصاصی حکمرانی(حکمرانی نامطلوب) روی نمونه هایش(مردم) است.

باید صبح تا شب بدوی تا فقط زنده بمانی و زندگی نکن. اگر حاکمان همانطور که بین خودشان وفاق دارند با فقر هم میبستند و این فلاکت می‌پذیرفت داخل دیوارهای خانه محبوس باشد و خود و تبعاتش نامرئی شوند؛ آقایان به نتیجه رضایت بخش می‌رسیدند، ولی فقر واکنش دیگری نشان داد و نارضایتی عمومی در نقطه‌ای شعله ور شد.

اما اساتید که وقعی به تجارب تاریخی نمی‌نهمند، به نتیجه آزمون خوشان هم اعتنا ندارند!

به هر حال تا نقطه جوش فاصله زیادی نداریم. مردمی که مقابل رانت، اختلاس و فساد طبقه‌ای خاص، خود را پرکارترین قشر در این اجتماع نابرابر می‌ببینند، سکوت نخواهند کرد.

امروز هم بیشتر آدم های تلاشگری که مشاغل سخت و طاقت فرسا دارند، با ساعات کار بالا و درآمدهای ناچیز؛ به درستی فکر می‌کنند، جان کندن آنها باعث شده درصدی از جامعه مثل فراعنه زندگی کنند، درصدی که عموما با حاکمیت نسبت دارند. این ادراک تیغ خشم فرودستان را تیز تر می‌کند.

برای نسلی که از کتابخانه بی رمق مدرسه "بینوایان" می‌خواست، بار‌ها انیمیشن دو بعدی اش را تماشا کرده و از تناردیه‌ها و اشراف زاده‌ها به یک اندازه متنفر بود. برای ما که هم زمان با شناختن نامزد کوزت انگیزه های اجتماعی پشت انقلاب فرانسه را درک می‌کردیم، برای بچه های پیر شده در عذاب نابرابری ها، حکایت ایران با فقر و تبعیضی که انتها ندارد؛ به روایت ویکتور هوگو از روزهای منتهی به شورش ژوئن فرانسه نزدیک است.