کد خبر : 695983 تاریخ : ۱۴۰۳/۱۰/۸ - 13:08
هشدار عطاالله مهاجرانی؛ حکومت باید صدای مردم را بشنود وگرنه مردم با زبانی توفانی و تلخ با او سخن خواهند گفت عطاالله مهاجرانی نوشت: حکومت باید با چشمان باز مردم را ببیند و صدای آنها را بشنود. اگر ندید و نشنید مردم روزی با زبانی توفانی و تلخ و پرطنین با او سخن خواهند گفت.

«عبرت از نُه سقوط!» عنوان یادداشت سید عطاءالله مهاجرانی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده: حکومت باید با چشمان باز مردم را ببیند و صدای آنها را بشنود. اگر ندید و نشنید مردم روزی با زبانی توفانی و تلخ و پرطنین با او سخن خواهند گفت. به تعبیر لامارتین: «کسی که با صدای امواج دریا به خواب می‌رود با نهیب توفان بیدار می‌شود!» بیداری که در واقع دیرهنگام است و بسیار پرهزینه و آغاز فلاکت و بی‌خانمانی و رنج و حسرت و نابودی است.

بشار اسد صدای مردم سوریه را بهنگام نشنید! در قیاس با پادشاه مراکش که تقریبا همسن هستند. محمد ششم متولد ۱۹۶۳ و بشار اسد متولد ۱۹۶۵ است. این دو رهبر دو رویکرد متمایز و بسیار متفاوت در برابر خیزش اجتماعی مردم مراکش و سوریه از خود نشان دادند. البته بدیهی است امریکا و اسرائیل و ... همگی نگران بر افتادن محمد ششم بودند. در حالی که همگی در براندازی بشار اسد هم‌پیمان بودند، اما نمی‌توان انکار کرد که محمد سادس با هوشمندی بر موج اعتراضات در مراکش نشست. قانون اساسی جدید تنظیم شد. انتخابات آزاد برگزار شد.

محمد سادس از برخی اختیاراتش صرف‌نظر کرد، گفت: سه چیز برایش کافی است: ارتش نیروهای امنیتی و البته دین مردم! چون خود را امیرمومنین می‌داند و در نماز جماعت در مراکش امام جماعت همیشه «مالک یوم الدین» را «ملِک یوم الدین» می‌خواند! (قرائت وَرش) تا خداوند در آسمان پادشاهی کند و ملک بر زمین و شاه سایه خداست! اسلام‌گرایان پیروز شدند و دولت تشکیل دادند. به مرور زمان هم مردم فهمیدند که این حاکمان جدید نمی‌توانند معجزه کنند.

کشور به تعادل خود بازگشت و سرنوشت بن علی تونس یا حسنی مبارک مصر یا قذافی لیبی نصیب محمد سادس نشد. هنوز هم به‌رغم بیماری فرساینده و عصا زنان که دشوار روی پایش می‌ایستد، حکمران مراکش است.

بشار اسد به دلیل حلقه امنیتی- نظامی که او را در بر گرفته بود از سیاست مشت آهنین و سرکوب بدون هیچ‌گونه انعطافی استفاده کرد. این سیاست ممکن است در کوتاه‌مدت کارآمد باشد؛ اما مردم را از صحنه دفاع از حکومت می‌راند و حذف می‌کند. مردم با تشویش و ترس به خانه‌های‌شان می‌روند یا جمعیت میلیونی از کشور می‌گریزند یا در کشور خانه و زندگی خود را رها می‌کنند و «در وطن خویش غریب» زندگی که نه، با هراس و اضطراب روزگار را می‌گذرانند.

اگر نیروهای امنیتی و نظامی بر سرنوشت کشور حاکم شوند، آنان برای حل هر مسئله‌ای به اقتضای طبیعت و سرشت خود از منع و محدودیت و سرکوب بهره می‌برند. شاهد ریزش بدنه اجتماعی و فاصله‌گیری مردم از حکومت خواهیم شد. نتیجه هم بارها آزموده شده است. سرنوشت دولت‌ها در هفتاد ساله اخیر را در هند و پاکستان با هم مقایسه کنیم. در پاکستان نیروی نظامی و اطلاعات ارتش حاکم است. نخست‌وزیران که اکثریت آرا را در مجلس پیدا می‌کنند توسط کودتای حاکمان نظامی برکنار شدند. به زندان افتادند یا اعدام شدند.

سرنوشت ذوالفقار علی بوتو و نواز شریف و البته عمران خان پیش چشم ماست. در هند زمینه کودتا از بنیاد برافتاده است. ارتش در کشمکش‌های سیاسی دخالت نمی‌کند. انتخابات آزاد با هر نتیجه‌ای به کشور و ملت تعادل و طمانینه می‌بخشد. احزاب می‌آیند و می‌روند. در همین رفت و آمدها جامعه نفس تازه می‌کند. مردم با گرایش‌های مختلفی که دارند، احساس می‌کنند صدای‌شان شنیده می‌شود. حکومت آنها را می‌بیند. مردم به تعبیر امام علی علیه‌السلام «سواد اعظم» یعنی اکثریت جامعه که قاعده و تکیه‌گاه حکومتند. «الْزمُوا السّواد الْأعْظم فإِنّ ید‌الله علی [مع] الْجماعهِ » (نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷)

«با اکثریت مردم همداستان شوید که دست خدا همراه جماعت است.»