ستاره صبح، فائزه صدر: آخرین آمارهای منتشر شده از سوی انجمن علمی روانپزشکان نشان میدهد بین 20 تا 25 درصد از ایرانیان دچار بیماری روانی هستند. تحقیق انجام شده در این زمینه میگوید 34 درصد از مردم پایتخت بیمار روحی و روانی هستند و بیش از 50 درصد بیماران در کشور، به گونههای مختلف بیماریهای روانی از جمله افسردگی مبتلا هستند. براساس نتایج تحقیقات وزارت بهداشت شیوع افسردگی در ایران ۱۲ درصد است. محمد رضا شفیعی کدکنی، ادیب و پژوهشگر در این رابطه میگوید: «آن چه که برای انسان مهم است، روحیه، روحیه و روحیه است و آنچه که برای جوامع بشری مهم است، روحیه اجتماعی است. نمیشود گفت جامعهای که افرادش بیماری افسردگی و روانی دارند، دارای روح نشاط بالایی است، چنین امری ممکن نیست.»ستاره صبح در این موضوع با امان الله قرائی مقدم، جامعهشناس گفتوگو داشت که در ادامه میخوانید:
آمارهای جدید از تعداد بالای بیماران روحی و روانی در ایران خبر میدهد. به طور حتم این وضعیت طبیعی نیست اما اگر بخواهیم نقش عامل یا عواملی را برجسته کنیم چه دلایلی برای تشریح این وضعیت ذکر میشود؟ عوامل متعدد است، استعداد خود شخص یک عامل است. برخی از افراد در برابر مصائب تحمل کمتری دارند. علائم افسردگی از جمله اضطراب و استرس در زندگی روزمره انسانها به ویژه زندگی مردم در جوامع شهری غیر قابل انکار است. اگر انسانهای اولیه روزانه نگران تهیه غذا و زنده ماندن بودند، فرزندان آنها در جهان مدرن باید نگران آسیبهای روحی و روانی شایع در جوامع شهری باشند. واکنش دو نفر به یک مشکل و استرسهایی یکسان، برابر نیست. برخی از انسانها در مقابل رنج، غم، ناکامی، ابهام و یا بلاتکلیفی؛ آستانه تحمل بیشتری دارند و آستانه تحمل برخی پایینتر است. یک نفر با رنج رشد میکند ولی دیگری ممکن است با تحمل رنجی مشابه، روانش و زندگیاش متلاشی شود. وجود دورههای خاصی که منجر به پریشانی میشود در زندگی تمام افراد اجتناب ناپذیر است. پس استعداد ذاتی خود فرد، میزان تحمل و سازگاری با شرایط در میزان تأثیری که از نیک و بد روزگار خواهد میپذیرد، نقش مهمی دارد.
آیا میتوان در جهان امروز زیست ولی از ابتلا به بیماریهای روحی و روانی و یا از تبعات آنها در امان ماند؟ یک بخش از پریشانی ما به دلیل غرق شدن در مسئولیتهای بی شماری است که شاید یکی از آنها هر آدمی را از پا دربیاورد. مردم به دلیل سختی معاش نمیتوانند به داشتن یک شغل قناعت کنند و چند جا کار میکنند. این پریشانی ما به دلیل حرکت بدون توقف در تونل مشكلات است. در این مسیر با مشكلات مالی، تعهدات بیش از حد، مشکلات خانوادگی، طلاق، مرگ، جدایی از وابستگیها، تعارض در روابط بین فردی، بیماری و ضربات روحی و... روبهرو میشویم. برای معرفی آثار این تجارب معمولاً از کلمه استرس استفاده میشود که خود به تنهایی اثری منفی بر سلامت روان فرد دارد. نتیجه حرکت در این تونلی که انتهای روشنی ندارد، پریشانی و بیماریهای روحی و روانی است. بسیاری از ما در پایان یک روز پر از استرس علائمی مانند اختلالات خواب، حافظه ناپایدار، لکنت، عصبانیت و اضطراب را تجربه میکنیم. ابتلا بیماریهای روحی و روانی فقط در تقدیر دیگران نیست. در زندگی امروزه این آسیبها از آنچه تصور میکنیم به ما نزدیکتر است. شاید درگیر بیماریهای روحی و روانی هستیم و خبر نداریم یا انکار میکنیم. بی توجهی به بیماری روحی و روانی منجر به شیوع بیماری در جمعیت میشود، زیرا هر فرد درگیر باعث اعمال فشار بر اطرافیان خود، همکاران، اعضای خانواده، همسر و فرزندان میشود و افراد سالم یا مستعد بیماری را خسته، فرسوده و بیمار میکند. در زندگی شهری فرد باید برای استرس آماده باشد و از کودکی آموزشهای لازم برای برخورد و مقابله با محیطها و شرایط استرس زا را دیده باشد. در آن صورت در مواجهه با هر موقعیت پر تنشی به سرعت فكر کند که این شرایط به چه موقعیت مشابهی شبیه است و هر عکس العمل او ممكن است چه پیامدی به همراه داشته باشد. ازدحام آزار دهنده یا تنهایی غم بار محصول زندگی شهری است. مشکلات مالی، بیماریهای متعدد و قرار گرفتن در موقعیتهای ناخواسته در شهرها بیشتر به سراغ آدمها میآید. افراد اگاه اگر بتوانند با آنها کنار میآید یا برای کنارآمدن با شرایط پاسخها و واکنشهای لازم را ارائه میدهد و با پیامدهایی که برایش قابل پیش بینی بود روبهرو میشود.
آیا حاکمیت باید شهروندان را در کنار آمدن با مشکلاتی که سهم کمی در بوجود آمدن آنها داشتند تنها بگذارد. آیا برای مشکلاتی که در فقر یا نبود شادی ریشه دارد نباید سهمی برای حاکمیت در نظر گرفت؟ اگر به قانون برگردیم بسیاری از چالشهایی که امروز افراد با آن دست و پنجه نرم میکنند از جمله تأمین مسکن، تحصیل، شغل، ازدواج و... در قانون جزو وظایف حاکمیت قرار داده شده است. وقتی سرمایه اجتماعی پیشرفته با روحیه مثبت در کشور به فعالیت میپردازد، مطمئناً بازدهی و رونق اقتصادی بهتری وجود دارد. در این صورت فشار بر روی نهادهای دولتی کمتر خواهد بود به طور مثال شادی کمک میکند افراد کمتر بیمار شوند. حالات روانی شاد با افزایش ایمنی بدن ارتباط نزدیک دارد. وقتی ایمنی بدن شهروندان بالا میرود باری از دوش وزارت بهداشت و درمان برداشته میشود. از نظر اقتصادی شادی در جامعه موتور محرک انجام فعالیت مثبت است. نیروی کار سالم و شاد بازدهی بیشتری دارد. کسی که از کار و درآمدش راضی باشد، خلق و خوی خوبی دارد و با کارفرما، مشتری یا رئیس اداره و همکارانش همدل است. افسردگی اجتماعی در سالهای اخیر در قالب عدم مشارکت سیاسی نمایان شد. این که سرنوشت کشور برای افراد یک جامعه اهمیت نداشته باشد، یا کم اهمیت باشد، وضعیت خطرناکی است که میتواند به تعارض با سیستم سیاسی، انزواگرایی و کنشهای اعتراضی مبدل شود. یک نظام سیاسی هوشمند با تأثیر گذاری غیر مستقیم و غیر دستوری و با ایجاد آرامش، بالا بردن رفاه و افزایش شادی و نشاط؛ اجرای امنیت و خروج جامعه از ناآرامیها را کلید میزند.