کد خبر : 633961 تاریخ : ۱۴۰۳/۵/۲۰ - 02:08
رضا رمضانی خورشیددوست سیاست، راهبرد، استراتژی در بخش پیشرفته‌ نظریه تصمیم ریاضی-آماری، سیاست و استراتژی را به زبان ریاضی تدریس می‌کردم و به خاطر آن به عنوان ممتحن آن رساله انتخابم کرده بودند. آن استاد می‌گفت که شما در عالم ریاضی-منطقی هستید، در دنیای مدیریت، مطالعات استراتژیک چنان نیست.

ماجرای اول (سرگشتگی برای چیستی یک موضوع)

در سال‌های ۱۳۶۰ اعلان خطر درباره «تهاجم‌فرهنگی» در کشور رایج بود. بسیاری درباره خطراتش می‌گفتند و می‌نوشتند که «تهاجم فرهنگی» در صدد منحرف کردن انقلاب است. بیشتر درباره‌ی مصادیق و ظواهری به عنوان «تهاجم فرهنگی» می‌گفتند، کمتر معلوم بود که خود «تهاجم فرهنگی چیست».

ماجرای دوم (به گل نشستن یک تقلید)

در سال‌های ۱۳۷۰ تازه برگشته بودم و اندکی پس از جنگ بود، بازار مطالعات مربوط به بهره¬وری و استراتژی داغ بود، علتش پایان جنگ بود. در دوران جنگ، همه چیز در خطر آسیب و نابودی بود و صحبت از برنامه‌ریزی، سازندگی و توسعه اقتصادی و اجتماعی، بانگ‌های خروس بی محل بود. با پایان جنگ، موسم پرداختن به برنامه، استراتژی و بهره‌وری شد.

ماجرای سوم (پا درهوایی مطالعات راهبردی)

در کشاکش شور برای ساختن پس از جنگ، پروژه‌های مطالعات راهبردی (استراتژیک) رونق و رواج گرفت. من انواع دروس برنامه ریزی ریاضی و تصمیم گیری را در سطوح کارشناسی و بالاتر درس می‌دادم. بر حسب تچربه‌ام، براین باور بودم که اصلاً مطالعات راهبردی سازمان‌ها، به ویژه سازمان‌های بزرگ، کار تیمی است و یک رساله‌ی کارشناسی ارشد یا دکترا از پس آن بر نمی‌آید، مگر به بخشی کوچک از آن بپردازد. در این میان دیدم که برخی از رساله‌های پایانی به استخراج استراتژی پروژه‌ها و سازمان‌های بزرگ می‌پرداختند.

یادم نمی‌رود که یکی از رساله‌های پایانی کارشناسی ارشد به مطالعات به اصطلاح استراتژی یکی از مجتمعات معدنی عظیم کشور پرداخته بود. دانشجو عین جوجه‌های تازه گام نهاده در عالم پژوهش بود. دیدم 11 گزاره با عنوان "چنین کند و چنان کند" در یک جدول در صفحات پایانی رساله‌ خود به عنوان استراتژی آورده بود و می‌خواست دفاع کند. در عالم ریاضی- منطقی هر کدام از آن گزاره¬ها یک ادعای بزرگ است که ده‌ها نکته، شاید، باید، اما و اگر در آن‌ها هست، ولی دانشجویی که کارشناسی خود را در یک رشته‌ی مهندسی با زحمت گرفته است و برای هر ادعای کوچک باید شواهد و مدارک عدیده ارائه می‌کرد.

در بخش پیشرفته‌ نظریه تصمیم ریاضی-آماری، سیاست و استراتژی را به زبان ریاضی تدریس می‌کردم و به خاطر آن به عنوان ممتحن آن رساله انتخابم کرده بودند. آن استاد می‌گفت که شما در عالم ریاضی-منطقی هستید، در دنیای مدیریت، مطالعات استراتژیک چنان نیست.

می‌دانستم که حرف‌هایش نادرست است و عالم علم آنقدر شیر تو شیر نیست که یک دانشجو 11 ادعای بزرگ بی پشتوانه‌ی اقناعی، برای مرگ و زندگی یک مجموعه‌ی چند میلیارد دلاری ارائه کند و آن را علمی بشمارند و بر سر بگذارند. دیدم که از گفتار آن استاد، فقط همان ادعایش درباره‌ی من درست بود: "شما در دنیای مدیریتی مطالعات استراتژیک نیستید". پس از آن کوشیدم از ممتحن بودن در رساله‌های دانشگاهی پرهیز کنم.

ماجرای چهارم (در پی چیستی راهبرد)

مدتی به متون مطالعات راهبردی از منظر مدیریتی پرداختم. در کمال شگفتی دیدم، بیش از 50 تعریف متفاوت برای "راهبرد" در متون مختلف مدیریتی هست و بیش از آن تجسس نکردم. در حالی که در دروس تصمیم گیری ریاضی-آماری فقط یک تعریف برای استراتژی وجود دارد. حتی با سیستم تعریف پسارنسانس که در آن هر تعریف به مثابه یک قرارداد تعریف می‌شود و این موجب انعطاف شگفت در تنوع تعاریف برای یک موضوع است، در دستگاه ریاضی-منطقی به¬سختی می‌توان تعاریف جایگزین برای مفاهیم مانند "استراتژی" و "سیاست" یافت. شگفت این که در عالم ریاضی نمی‌توان دو تعریف برای راهبرد یافت و در عالم مدیریتی ده‌ها می‌توان! ماجرای پیگیری مطالعات راهبردی قصه‌ای دراز دارد، انشاءالله زمانی به آن خواهم پرداخت.