از ابتدای فیلم با هر بیت و سخن کوبندهای تنم مور مور میشد و در انتهای فیلم آنجا که روشنشدگان رخت و لباس دنیوی و صفتهای اکتسابی را به زمین میانداختند و به بارگاه سماع میرفتند مرا به هق هق انداخت، طوری که صندلیهای بغلی سینما داشت میلرزید. مردمی که از ابتدای فیلم با پاپ کورن وارد سالن شده بودند و صدای قرچ قرچ از دهانشان میآمد در میانه فیلم ساکت و میخکوب به پرده نمایش زل زده بودند. باورم نمیشد در تهران قرن بیست و یکم با هزاران مسئله مدیریتی و شهری و اجتماعی نشستهام و در جهانی مشوش که آدم باید کلاهش را بچسبد که باد نبرد، ناگهان شمس و مولانا مرا به یاد اصل وجودم انداختهاند. آدمی خودش برای جهان کافی است. باقی القاب و رداها و منمها و اکتسابات، انسان را از خودش دور میکند. شمس به مولانا رهایی از دانستگی را آموخت. مولانا را کوبید و از نو ساخت. مولانا توسط شمس به حضرت حق وصل شد و در سماعی بیپایان به جان جهان پیوست. پیام او دنیای تشنه معناخواهی را هنوز سیراب میکند. شمس به مولانا گفت: عادت دنیای تو را کوچک کرده است. فیلم «مست عشق» برشی کوتاه از رویارویی شمس و مولاناست. کاش طولانیتر بود. کاش فیلم فرصت داشت تا مخاطب را بیشتر غرق خود کند. تا به خودمان آمدیم تمام شده بود، عین لذت وصل که لحظهای و کوتاه است. عارفان عمری به مراقبه مینشینند تا «آن» را تجربه کنند. در روزهای اخیر نقدهایی پر از بغض علیه این فیلم خواندم. من چون کار اجرایی کردهام، درک میکنم حسن فتحی، کارگردان برای ساخت این فیلم در ترکیه و کارگردانی قصه و بازیگران دو کشور قطعاً چالشهای ناگفتنی را تحمل کرده است. ممکن است دهها مسئله را حل کرده تا فیلم به پرده سینما بیاید. بنابراین قبل از هر نقدی باید به ارزشهای ساخت چنین فیلمی و قصه جهانی شمس و مولانا پرداخت. به هر حال بودن چنین فیلمی از نبودنش بسیار بهتر است. به نظرم حق مطلب در نسخه کامل این اثر سینمایی که قرار است در قالب مینی سریال پخش شود، بهتر ادا شده است. شمس ظرف وجود مولانا را بزرگ میکند تا جایی که وقتی از او میپرسد تو کیستی؟ مولانا دیگر نمیگوید من فلانی فرزند فلانی هستم. میگوید: من هیچ کس هستم. شمس میگوید: هیچ کس مقام بالایی است. مولانا میگوید پس من هیچ کس هم نیستم. فضاسازیهای فیلم، گریم، شخصیتپردازیها زیبا، رسا، گویا و در جای خود کوبنده بود. فیلم «مست عشق» برای مخاطب، نقش شمس را بازی میکند. بر پرده سینما آمده است تا مخاطب شهری و همهچیزدان اینترنتی را از دانستگی بیندازد. آن را در هم بشکند و از نو بسازد. قطعاً آدمهایی که پس از دیدن فیلم از سینما خارج میشونددیگر آن آدمهای قبل از نمایش فیلم نخواهند بود. هر کس به فراخور درک و آگاهی مرتبهای از تکانه روح را در خود حس میکند و از فردای تماشای این فیلم چه بداند چه نداند، آن «دیگری» خواهد بود. مست عشق تلنگری سنگین به دنیای مشوش انسان برتری طلب، زورگو، تجمل پرست و عنوانخواه در عصر هوش مصنوعی است. چه کسانی هنوز حتی شده قطرهای از الوهیت خود را حس میکنند؟ چه کسانی در خود این امکان را میبینند که دست به رهایی بزرگ از انباشتگیها بزنند؟ چه کسانی به جهل خود آگاه هستند؟ چه کسانی حاضرند از همکاری با ستمگر دست بکشند؟ و در آخر چه کسانی حاضرند با هیولای درون دربیفتند و آن را زمین بزنند؟ طبق گفته شمس به مولانا: دوباره سخن خواهی گفت این بار از دل و جان. از شمس، مولانا، حسن فتحی، شهاب حسینی، پارسا پیروزفر، علیرضا قربانی، بازیگران ترک و هر که این فیلم را به ثمر رساند متشکرم.