ستاره صبح آنلاین- ۱) فلسفه به امور نهایی میپردازد اعم از امور نهایی مربوط به کل عالم و امور نهایی مربوط به تقدیر و سلوک انسانها، فلسفه به حل مسائل بنیادین هستی، جهان و زندگی میپردازد. ۲) فلسفه به انحای مختلف طبقه بندی موجودات این جهان با هر جهانی میپردازد. فلسفه بزرگترین و کلی ترین تقسیم بندی ای را که از موجودات میتوان کرد بر عهده دارد. تقسیم بندی های کوچکتر و جزئی تر کار علوم تجربی و علوم تاریخی اند. ۳) فلسفه حقایق و بواطن جهان هستی را مکشوف میدارد و حال آنکه علوم تجربی (اعم از طبیعی و انسانی و علوم تاریخی فقط به کشف پدیدارها و ظواهر جهان توفیق مییابند. سروکار این علوم با نمودها است و سروکار فلسفه با بودها است. ۴) کارکرد فلسفه کشف واقعیات و قوانین غیر تجربی و غیر تاریخی است یعنی کشف واقعیات و قوانینی که با روش های تجربی و تاریخی مکشوف شدند ولی قابل نفی و اثبات نیستند و علوم تجربی و تاریخی دربارۀ آنها ساکت و صامت اند فلسفه این واقعیات و قوانین را فقط از طریق تأمل و تفکر و تعقل کشف میکند و نه از طریق حواس معرفتی است پیشینی و عقلی و نه پسینی و حسی. ۵) علوم تجربی و تاریخی به ما معرفت میدهند و حال آن که فلسفه معلوم میکند که به چه اموری و با چه روشهایی میتوانیم یا نمیتوانیم کسب معرفت کنیم. ۶) علوم تجربی فقط امور واقع را کشف میتوانند کرد و فقط فلسفه است که میتواند ارزشها و نیز تکالیف را معلوم دارد. کارکرد فلسفه تحلیل مفاهیم گزارهها نظریات و روشهای علوم تجربی و تاریخی است. فلسفه ناظر بر این علوم است و پیش فرضهای تصوری و تصدیقی آنها را بر میرسد و صحت و سقم شان را میکاود به این لحاظ همۀ علوم دیگر به فلسفه نیازمندند. ۸) علوم تجربی و تاریخی اطلاعات و دادههایی در اختیار ما میگذارند که فلسفه آنها را تبیین میکند و از این راه به تفسیر جهان دست مییازد، تفسیر جهان برعهده فلسفه است. ۹) تغییر جهان (البته جهان انسانی) برعهده فلسفه است. فلسفه باید تعیین کند که عالم انسانی در چه جهاتی دگرگون شود. ۱۰) کارکرد فلسفه درمانگری ذهن و روان آدمی است. فلسفه بیش از آنکه یک علم باشد یک فن است و به کار بهبود بخشی ذهن و روان انسانها میآید. فلسفه طب روحانی است. ۱۱) فلسفه یک شیوه زندگی است درست چنان که سیر و سلوک عرفانی، دین داری اخلاقی زیستن، یا لذت جویی یک شیوه زندگی است. فلسفه از سنخ عمل و مهارت است و نه از سنخ نظر و معرفت.